معنی fresco - جستجوی لغت در جدول جو
fresco
تازه، باحال، خنک، سرد
ادامه...
تازِه، باحال، خُنَک، سَرد
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
fresco
سرد، تازه، خنک
ادامه...
سَرد، تازِه، خُنَک
دیکشنری پرتغالی به فارسی
fresco
خنک، تازه، سرد
ادامه...
خُنَک، تازِه، سَرد
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
franco
بی پرده، صریح
ادامه...
بی پَردِه، صَریح
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
il più fresco
خنک ترین، تازه ترین
ادامه...
خُنَک تَرین، تازِه تَرین
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
el más fresco
خنک ترین، باحال ترین
ادامه...
خُنَک تَرین، باحال تَرین
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
risco
ریسک پذیری، خطر
ادامه...
ریسک پَذیری، خَطَر
دیکشنری پرتغالی به فارسی
preso
محبوس، دستگیر شد
ادامه...
مَحبوس، دَستگیر شُد
دیکشنری پرتغالی به فارسی
fraco
ضعیف
ادامه...
ضَعیف
دیکشنری پرتغالی به فارسی
frech
پررو، گستاخ، پرروزی
ادامه...
پُررو، گُستاخ، پُرروزی
دیکشنری آلمانی به فارسی
brusco
خشن، ناگهانی
ادامه...
خَشِن، ناگَهانی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
freddo
سرد
ادامه...
سَرد
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
franco
مستقیم، صریح، بی پرده
ادامه...
مُستَقیم، صَریح، بی پَردِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
brusco
لرزان، ناگهانی
ادامه...
لَرزان، ناگَهانی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
presto
زود، به زودی، زودهنگام
ادامه...
زود، بِه زودی، زودهِنگام
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
reseco
خشکیده، خشک شده
ادامه...
خُشکیدِه، خُشک شُدِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
brusco
لرزان، بی ادب
ادامه...
لَرزان، بی اَدَب
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
franco
بی پرده، صریح
ادامه...
بی پَردِه، صَریح
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
frisch
تازه
ادامه...
تازِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
frescor
خنکی، تازگی
ادامه...
خُنَکی، تازِگی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
o mais fresco
خنک ترین، تازه ترین
ادامه...
خُنَک تَرین، تازِه تَرین
دیکشنری پرتغالی به فارسی