معنی frisch
frisch
تازه
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با frisch
episch
episch
بِه طُورِ حَماسی، حَماسِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
falsch
falsch
اِشتِباه، نادُرُست، اِشتِباهانِه، تَوَهُّمی، دُرُست نیست
دیکشنری آلمانی به فارسی
Frische
Frische
خُنَکی، تازِگی
دیکشنری آلمانی به فارسی
fresco
fresco
تازِه، باحال، خُنَک، سَرد
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
irdisch
irdisch
دُنیَوِی، زَمینی
دیکشنری آلمانی به فارسی
fresco
fresco
سَرد، تازِه، خُنَک
دیکشنری پرتغالی به فارسی
fresco
fresco
خُنَک، تازِه، سَرد
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
lyrisch
lyrisch
شاعِرانِه، غِنایی
دیکشنری آلمانی به فارسی
episch
episch
بِه طُورِ حَماسی، حَماسِه
دیکشنری هلندی به فارسی