معنی fresco
fresco
سرد، تازه، خنک
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با fresco
fresco
fresco
تازِه، باحال، خُنَک، سَرد
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
fresco
fresco
خُنَک، تازِه، سَرد
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
frescor
frescor
خُنَکی، تازِگی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
frisch
frisch
تازِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
franco
franco
بی پَردِه، صَریح
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
brusco
brusco
لَرزان، بی اَدَب
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
reseco
reseco
خُشکیدِه، خُشک شُدِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
presto
presto
زود، بِه زودی، زودهِنگام
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
brusco
brusco
لَرزان، ناگَهانی
دیکشنری پرتغالی به فارسی