معنی forcer - جستجوی لغت در جدول جو
forcer
اجبار کردن، زور
ادامه...
اِجبار کَردَن، زور
دیکشنری فرانسوی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
percer
حفّاری کردن، متّه، حفر کردن، نفوذ کردن
ادامه...
حَفّاری کَردَن، مَتِّه، حَفر کَردَن، نُفوذ کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
florecer
رونق یافتن، شکوفا شود، شکوفه دادن، گل دادن
ادامه...
رُونَق یافتَن، شُکوفا شَوَد، شُکوفِه دادَن، گُل دادَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
bercer
آرامش دادن، سنگ
ادامه...
آرامِش دادَن، سَنگ
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Worker
کارگر
ادامه...
کارگَر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
fermer
بستن
ادامه...
بَستَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
farceur
مسخره باز، جوکر
ادامه...
مَسخَرِه باز، جوکِر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
porter
پوشیدن، حمل کردن، شانه زدن
ادامه...
پوشیدَن، حَمل کَردَن، شانِه زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
sorber
جرعه ای نوشیدن، جرعه جرعه
ادامه...
جُرعِه ای نوشیدَن، جُرعِه جُرعِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
formar
شکل دادن، فرم
ادامه...
شَکل دادَن، فُرم
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
correr
دویدن، اجرا کنید
ادامه...
دَویدَن، اِجرا کُنید
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
Corner
گوشه گرفتن، گوشه
ادامه...
گوشِه گِرِفتَن، گوشِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
fornecer
تأمین کردن، عرضه کند، ارائه دادن، تهیّه کردن
ادامه...
تَأمین کَردَن، عَرضِه کُند، اِرائِه دادَن، تَهیِّه کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
formar
شکل دادن، فرم
ادامه...
شَکل دادَن، فُرم
دیکشنری پرتغالی به فارسی
forjar
آب شدن فلز، جعل کردن
ادامه...
آب شُدَنِ فِلِز، جَعل کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
forçar
اجبار کردن، زور
ادامه...
اِجبار کَردَن، زور
دیکشنری پرتغالی به فارسی
forjar
آب شدن فلز، جعل کردن
ادامه...
آب شُدَنِ فِلِز، جَعل کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
forzar
اجبار کردن، زور
ادامه...
اِجبار کَردَن، زور
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
former
شکل دادن، فرم
ادامه...
شَکل دادَن، فُرم
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fourrer
پوشاندن، چیزهای
ادامه...
پوشاندَن، چیزهای
دیکشنری فرانسوی به فارسی
forger
آب شدن فلز، جعل کردن
ادامه...
آب شُدَنِ فِلِز، جَعل کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
foncer
سریع حرکت کردن، عجله
ادامه...
سَریع حَرَکَت کَردَن، عَجَلِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
torcer
پیچاندن، پیچ و تاب
ادامه...
پیچاندَن، پیچ و تاب
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
torcer
چرخاندن، پیچاندن، چلانیدن
ادامه...
چَرخاندَن، پیچاندَن، چِلانیدَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
force
نیرو، قدرت
ادامه...
نیرو، قُدرَت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
froncer
چروک شدن، اخم کردن، چهره در هم کشیدن
ادامه...
چُروک شُدَن، اَخم کَردَن، چِهرِه دَر هَم کِشیدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fouler
پا گذاشتن، زیر پا گذاشتن
ادامه...
پا گُذاشتَن، زیر پا گُذاشتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
sorcier
جادوگر
ادامه...
جادوگَر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
formel
رسمی
ادامه...
رَسمی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fonder
بنیاد گذاشتن، یافت، پایه گذاری کردن
ادامه...
بُنیاد گُذاشتَن، یافت، پایِه گُذاری کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
morder
گاز گرفتن
ادامه...
گاز گِرِفتَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
ofrecer
ارائه دادن، پیشنهاد، پیشنهاد دادن
ادامه...
اِرائِه دادَن، پیشنَهاد، پیشنَهاد دادَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
formen
شکل دادن، اشکال، قالب دادن
ادامه...
شَکل دادَن، اَشکال، قالِب دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
formel
به طور فرمولی، فرمول، فرمولی
ادامه...
بِه طُورِ فُرمولی، فُرمول، فُرمولی
دیکشنری آلمانی به فارسی
ferver
جوش آوردن، جوشیدن، خشمگین شدن
ادامه...
جوش آوَردَن، جوشیدَن، خَشمگین شُدَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی