معنی facial - جستجوی لغت در جدول جو
facial
صورتکی، صورت
ادامه...
صورَتَکی، صورَت
دیکشنری آلمانی به فارسی
facial
صورتکی، صورت
ادامه...
صورَتَکی، صورَت
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
facial
صورتکی، صورت
ادامه...
صورَتَکی، صورَت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
facial
صورتکی، صورت
ادامه...
صورَتَکی، صورَت
دیکشنری پرتغالی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
parcial
ناقص، جزئی
ادامه...
ناقِص، جُزئی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
fatiar
برش دادن، برش
ادامه...
بُرِش دادَن، بُرِش
دیکشنری پرتغالی به فارسی
factual
واقعی
ادامه...
واقِعی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
filial
دختری، شاخه
ادامه...
دُختَری، شاخِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
rasial
نژادی
ادامه...
نِژادی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
facile
آسان
ادامه...
آسان
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
facciale
صورتکی، صورت
ادامه...
صورَتَکی، صورَت
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
oficial
افسر، رسمی
ادامه...
اَفسَر، رَسمی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
vaciar
توخالی کردن، خالی، خالی کردن
ادامه...
تُوخَالِی کَردَن، خالی، خالی کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
social
اجتماعی
ادامه...
اِجتِماعی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
fataal
کشنده
ادامه...
کُشَندِه
دیکشنری هلندی به فارسی
raciaal
به لحاظ نژادی، نژادی
ادامه...
بِه لَحاظ نِژادی، نِژادی
دیکشنری هلندی به فارسی
fatal
کشنده
ادامه...
کُشَندِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
fácil
آسان
ادامه...
آسان
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
fatal
کشنده
ادامه...
کُشَندِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
social
اجتماعی
ادامه...
اِجتِماعی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
facile
آسان
ادامه...
آسان
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Facial
صورتکی، صورت
ادامه...
صورَتَکی، صورَت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
racial
نژادی
ادامه...
نِژادی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Racial
نژادی
ادامه...
نِژادی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
racial
نژادی
ادامه...
نِژادی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
racial
نژادی
ادامه...
نِژادی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
faciaal
از نظر ظاهری، صورت
ادامه...
اَز نَظَرِ ظاهِری، صورَت
دیکشنری هلندی به فارسی
Social
اجتماعی
ادامه...
اِجتِماعی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
glacial
سرد، یخبندان
ادامه...
سَرد، یَخبَندَان
دیکشنری فرانسوی به فارسی
filial
دختری، فرزندی
ادامه...
دُختَری، فَرزَندی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
parcial
ناقص، جزئی
ادامه...
ناقِص، جُزئی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
oficial
افسر، رسمی
ادامه...
اَفسَر، رَسمی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
social
اجتماعی
ادامه...
اِجتِماعی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
filial
دختری، شرکت فرعی
ادامه...
دُختَری، شِرکَت فَرعی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
fatal
کشنده
ادامه...
کُشَندِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی