جدول جو
جدول جو

معنی dingin - جستجوی لغت در جدول جو

dingin
سرما، سرد، دور از دیگران
دیکشنری اندونزیایی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دایره معارف، دایرکتوری
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
خیلی سرد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
خنک کننده، خنک تر
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
سرمایش، خنک کننده
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
زمستانی، زمستان
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
سرما، انجماد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
سرد کردن، باحال، یخچال گذاشتن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
مذهبی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
تعادل روحی، آرامش
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
چگالی، فراوانی، اکثریّت، کثرت، تعدّد
دیکشنری سواحیلی به فارسی
وارد شدن، بیا داخل
دیکشنری سواحیلی به فارسی
دستگاه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
خواستن، می خوٰاهم، اراده داشتن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
الٰهی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
وادار کردن، زور، اجبار کردن، مجبور کردن
دیکشنری هلندی به فارسی
کشتی گرفتن
دیکشنری آلمانی به فارسی
خوٰاندن، بخوٰان، سرود خوٰاندن
دیکشنری آلمانی به فارسی
باشکوه، ثروتمند، خوب حال
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
سبک مغزی، نور، سبک، جزئی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
رنگ کردن، رنگ، رنگ دادن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
سرود خوٰاندن، بخوٰان، خوٰاندن
دیکشنری هلندی به فارسی
تظاهر کردن، جعل کردن، ادّعا کردن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
کود دادن، بارور کردن
دیکشنری آلمانی به فارسی
زنگ دار، زنگ زدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تظاهر کردن، تظاهر کن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
به طور یخ زده، سرد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی