معنی Weaken - جستجوی لغت در جدول جو
Weaken
ضعیف کردن، ضعیف شدن
ادامه...
ضَعیف کَردَن، ضَعیف شُدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
haken
قلّاب انداختن، قلّاب
ادامه...
قُلّاب اَنداختَن، قُلّاب
دیکشنری آلمانی به فارسی
merken
مارک گذاری کردن، متوجّه شدن
ادامه...
مارک گُذاری کَردَن، مُتِوَجِّه شُدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
melken
شیر دوشیدن، دوشیدن
ادامه...
شیر دوشیدَن، دوشیدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
kraken
خش خش کردن، کرک، جویدن با صدا، خرد کردن
ادامه...
خَش خَش کَردَن، کِرَک، جَویدَن با صِدا، خُرد کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
keuken
آشپزخانه ای، آشپزخانه
ادامه...
آشپَزخانِه ای، آشپَزخانِه
دیکشنری هلندی به فارسی
jeuken
خارش داشتن، خارش
ادامه...
خارِش داشتَن، خارِش
دیکشنری هلندی به فارسی
lekken
نشت کردن، نشت
ادامه...
نَشت کَردَن، نَشت
دیکشنری هلندی به فارسی
Weave
بافیدن
ادامه...
بافیدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
deuken
فرو رفتن، فرورفتگی ها
ادامه...
فُرو رَفتَن، فُرورَفتِگی ها
دیکشنری هلندی به فارسی
Waxen
مومی، واکسن
ادامه...
مومی، واکسَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
weken
خیس کردن، برای نرم شدن
ادامه...
خیس کَردَن، بَرایِ نَرم شُدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
erken
زود، اوایل، زودهنگام، زودرس
ادامه...
زود، اَوایِل، زودهِنگام، زودرَس
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
haken
صعود کردن، قلّاب بافی، قلّاب انداختن
ادامه...
صُعود کَردَن، قُلّاب بافی، قُلّاب اَنداختَن
دیکشنری هلندی به فارسی
maken
ساختن
ادامه...
ساختَن
دیکشنری هلندی به فارسی
Wean
از شیر دور کردن، از شیر گرفتن
ادامه...
اَز شیر دور کَردَن، اَز شیر گِرِفتَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
denken
فکر کردن، فکر کن
ادامه...
فِکر کَردَن، فِکر کُن
دیکشنری هلندی به فارسی
braken
استفراغ کردن، استفراغ
ادامه...
اِستِفراغ کَردَن، اِستِفراغ
دیکشنری هلندی به فارسی
Weakened
ضعیف شده
ادامه...
ضَعیف شُدِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
melken
شیر دوشیدن، دوشیدن
ادامه...
شیر دوشیدَن، دوشیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Waken
بیدار کردن، بیدار شدن
ادامه...
بیدار کَردَن، بیدار شُدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Weakly
ضعیفانه، ضعیف
ادامه...
ضَعیفانِه، ضَعیف
دیکشنری انگلیسی به فارسی
denken
فکر کردن، فکر کن
ادامه...
فِکر کَردَن، فِکر کُن
دیکشنری آلمانی به فارسی
werken
کار کردن
ادامه...
کار کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
wekken
برانگیختن، بیدار شو
ادامه...
بَراَنگیختَن، بیدار شُو
دیکشنری هلندی به فارسی
lecken
لیسیدن
ادامه...
لیسیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
senken
پایین آوردن، کاهش دهد
ادامه...
پایین آوَردَن، کاهِش دَهَد
دیکشنری آلمانی به فارسی
wecken
برانگیختن، بیدار شو، بیدار کردن
ادامه...
بَراَنگیختَن، بیدار شُو، بیدار کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
necken
آزار دادن، اذیّت کردن
ادامه...
آزار دادَن، اَذیَّت کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Awaken
بیدار کردن، بیدار
ادامه...
بیدار کَردَن، بیدار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
bewaken
نگهبانی کردن، نگهبان، پلیس را نظارت کردن
ادامه...
نِگَهبانی کَردَن، نِگَهبان، پُلیس را نَظارَت کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
quaken
صدای خش خش کردن، غرغر کردن
ادامه...
صِدایِ خَش خَش کَردَن، غُرغُر کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
welken
خشک شدن، پژمرده شدن
ادامه...
خُشک شُدَن، پَژمُردِه شُدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Weinen
گریه کردن، گریه کن
ادامه...
گِریِه کَردَن، گِریِه کُن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Weak
ضعیف
ادامه...
ضَعیف
دیکشنری انگلیسی به فارسی