معنی Waken
Waken
بیدار کردن، بیدار شدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Waken
haken
haken
قُلّاب اَنداختَن، قُلّاب
دیکشنری آلمانی به فارسی
Weaken
Weaken
ضَعیف کَردَن، ضَعیف شُدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Waxen
Waxen
مومی، واکسَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
haken
haken
صُعود کَردَن، قُلّاب بافی، قُلّاب اَنداختَن
دیکشنری هلندی به فارسی
maken
maken
ساختَن
دیکشنری هلندی به فارسی
Wake
Wake
بیدار شُدَن، بیدار شُو
دیکشنری انگلیسی به فارسی