معنی wecken
- wecken
- برانگیختن، بیدار شو، بیدار کردن
واژههای مرتبط با wecken
werken
- werken
- کار کَردَن
wekken
- wekken
- بَراَنگیختَن، بیدار شُو
lecken
- lecken
- لیسیدَن
necken
- necken
- آزار دادَن، اَذیَّت کَردَن
welken
- welken
- خُشک شُدَن، پَژمُردِه شُدَن
weken
- weken
- خیس کَردَن، بَرایِ نَرم شُدَن
hacken
- hacken
- بُریدَن، خُرد کَردَن، ریز ریز کَردَن، هَک کَردَن
hocken
- hocken
- چَمبیدَن، چُمباتمِه زَدَن
Reckon
- Reckon
- مُحاسِبِه کَردَن، حِساب کَردَن