معنی Try - جستجوی لغت در جدول جو
Try
سعی کردن، امتحان کردن
ادامه...
سَعی کَردن، اِمتِحان کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Wry
کج کلاه، بغض کن
ادامه...
کَج کُلاه، بُغض کُن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Pry
فضولی کردن، فریاد زدن
ادامه...
فُضولی کَردَن، فَریاد زَدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Toy
اسباب بازی کردن، اسباب بازی
ادامه...
اَسباب بازی کَردَن، اَسباب بازی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Cry
گریه کردن، گریه کن
ادامه...
گِریِه کَردَن، گِریِه کُن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Fry
سرخ کردن
ادامه...
سُرخ کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Dry
خشک، خشک کردن
ادامه...
خُشک، خُشک کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Tryingly
با تلاش
ادامه...
با تَلاش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Trying
سخت، تلاش کردن
ادامه...
سَخت، تَلاش کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی