معنی Longer - جستجوی لغت در جدول جو
Longer
درازتر، طولانی تر
ادامه...
دِرازتَر، طولانی تَر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Ponder
تفکّر کردن، تأمّل کردن
ادامه...
تَفَکُّر کَردَن، تَأَمُّل کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
manger
خوردن
ادامه...
خُوردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
monter
بالا بردن، بالا رفتن، سواری کردن، صعود کردن
ادامه...
بالا بُردَن، بالا رَفتَن، سَواری کَردَن، صُعود کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
venger
تلافی کردن، انتقام گرفتن، دفاع کردن
ادامه...
تَلافی کَردَن، اِنتِقام گِرِفتَن، دِفاع کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
tonner
رعد و برق زدن، رعد و برق
ادامه...
رَعد و بَرق زَدَن، رَعد و بَرق
دیکشنری فرانسوی به فارسی
danger
خطر
ادامه...
خَطَر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
plonger
غرق کردن، شیرجه رفتن، غوطه ور شدن
ادامه...
غَرق کَردَن، شیرجِه رَفتَن، غوطه وَر شُدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Danger
خطر
ادامه...
خَطَر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
jünger
جوان تر
ادامه...
جَوان تَر
دیکشنری آلمانی به فارسی
ranger
خش خش کردن، محیط بان
ادامه...
خَش خَش کَردَن، مُحیط بان
دیکشنری پرتغالی به فارسی
zanger
خواننده
ادامه...
خوانَندِه
دیکشنری هلندی به فارسی
conter
در بر داشتن، حاوی، محدود کردن
ادامه...
دَر بَر داشتَن، حاوی، مَحدود کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
Finger
انگشت اشاره کردن، انگشت
ادامه...
اَنگُشتِ اِشارِه کَردَن، اَنگُشت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Larger
بزرگ تر
ادامه...
بُزُرگ تَر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Longest
درازترین، طولانی ترین
ادامه...
دِرازتَرین، طولانی تَرین
دیکشنری انگلیسی به فارسی
donner
اهدا کردن، دادن
ادامه...
اِهدا کَردَن، دادَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Konter
جواب دندان شکن، ضدّ حمله
ادامه...
جَواب دَندان شِکَن، ضِدِّ حَملِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
ronger
جویدن
ادامه...
جَویدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
foncer
سریع حرکت کردن، عجله
ادامه...
سَریع حَرَکَت کَردَن، عَجَلِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
honger
گرسنگی، گرسنه
ادامه...
گُرُسنِگی، گُرُسنِه
دیکشنری هلندی به فارسی
Linger
درنگ کردن
ادامه...
دِرَنگ کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
jonger
جوان تر
ادامه...
جَوان تَر
دیکشنری هلندی به فارسی
Hunger
گرسنگی
ادامه...
گُرُسنِگی
دیکشنری آلمانی به فارسی
forger
آب شدن فلز، جعل کردن
ادامه...
آب شُدَنِ فِلِز، جَعل کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fonder
بنیاد گذاشتن، یافت، پایه گذاری کردن
ادامه...
بُنیاد گُذاشتَن، یافت، پایِه گُذاری کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
jongler
قلع و قمع کردن، شعبده بازی
ادامه...
قَلع و قَمع کَردَن، شُعبَدِه بازی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
länger
درازتر، طولانی تر
ادامه...
دِرازتَر، طولانی تَر
دیکشنری آلمانی به فارسی
sonner
زنگ زدن، حلقه، صدا دادن
ادامه...
زَنگ زَدَن، حَلقِه، صِدا دادَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
sonder
بررسی کردن، کاوشگر، نظرسنجی کردن
ادامه...
بَررَسی کَردَن، کاوِشگَر، نَظَرسَنجی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Singer
خواننده
ادامه...
خوانَندِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Younger
جوان تر
ادامه...
جَوان تَر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Wonder
تعجّب کردن، شگفتی
ادامه...
تَعَجُّب کَردَن، شگفتی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Confer
مشورت کردن، اهدا کردن
ادامه...
مَشوِرَت کَردَن، اِهدا کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Loafer
تنبل
ادامه...
تَنبَل
دیکشنری انگلیسی به فارسی