معنی Huskily - جستجوی لغت در جدول جو
Huskily
به صورت خشن
ادامه...
بِه صورَتِ خَشِن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Pushily
به طور گستاخانه، با فشار
ادامه...
بِه طُورِ گُستاخانِه، با فِشار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Riskily
به طور پرخطر، با ریسک
ادامه...
بِه طُورِ پُرخَطَر، با ریسک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Sulkily
به طور ترشرو، لعنتی
ادامه...
بِه طُورِ تُرُشرُو، لَعنَتی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Fussily
حسّاس، به طرز فجیعی
ادامه...
حَسّاس، بِه طَرزِ فَجیعی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Luckily
خوشبختانه
ادامه...
خُوشبَختانِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Gustily
با طوفان، شوخی
ادامه...
با طوفان، شوخی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Hastily
به سرعت، با عجله
ادامه...
بِه سُرعَت، با عَجَلِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Huffily
با عصبانیّت
ادامه...
با عَصَبانیَّت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Mushily
به طور لزج
ادامه...
بِه طُورِ لَزِج
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Busily
به طور پرمشغله، پر مشغله
ادامه...
بِه طُورِ پُرمَشغَلِه، پُر مَشغَلِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Husky
گراز مانند
ادامه...
گُراز مانَند
دیکشنری انگلیسی به فارسی