معنی Frisky - جستجوی لغت در جدول جو
Frisky
سرزنده
ادامه...
سَرزِندِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Briskly
به طور تند، سریع
ادامه...
بِه طُورِ تُند، سَریع
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Prissy
محتاط
ادامه...
مُحتاط
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Tricky
حیله ای، از روی حیله و تزویر
ادامه...
حیلِه ای، اَز رویِ حیلِه و تَزویر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Crispy
ترد و شکننده، ترد
ادامه...
تُرُد و شِکَنَندِه، تُرُد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Frosty
یخ زده
ادامه...
یَخ زَدَه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Friskily
شاد و شنگول، به طرز وحشتناکی
ادامه...
شاد و شَنگول، بِه طَرزِ وَحشَتناکی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Frilly
چاپ دار، مهیّج
ادامه...
چاپ دار، مُهَیِّج
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Freaky
عجیب و غریب، دمدمی مزاج
ادامه...
عَجیب و غَریب، دَمدَمی مِزاج
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Brisk
سرزنده، تند
ادامه...
سَرزِندِه، تُند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Frist
مهله، مهلت
ادامه...
مُهلِه، مُهلَت
دیکشنری آلمانی به فارسی
Risky
پرخطر، مخاطره آمیز
ادامه...
پُرخَطَر، مُخاطِرِه آمیز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Fishy
مشکوک، ماهی
ادامه...
مَشکوک، ماهی
دیکشنری انگلیسی به فارسی