معنی Friskily
Friskily
شاد و شنگول، به طرز وحشتناکی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Friskily
Prissily
Prissily
با خودنَمایی یا اِفادِه ای
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Trickily
Trickily
بِه طُورِ فَریبکارانِه، بِه طَرزِ حَیرَت اَنگیزی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Frostily
Frostily
یَخ زَدَه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Freakily
Freakily
عَجیب و غَریب وار، بِه طَرزِ عَجیبی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Briskly
Briskly
بِه طُورِ تُند، سَریع
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Riskily
Riskily
بِه طُورِ پُرخَطَر، با ریسک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Fishily
Fishily
بِه طُورِ ماهی وار، ماهیگیرانِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Frisky
Frisky
سَرزِندِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی