معنی Cuddle - جستجوی لغت در جدول جو
Cuddle
در آغوش گرفتن، نوازش کن
ادامه...
دَر آغوش گِرِفتَن، نَوَازِش کُن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Cuddly
نوازشگر، نوازش
ادامه...
نَوَازِشگَر، نَوَازِش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Huddle
دور هم جمع شدن
ادامه...
دُورِ هَم جَمع شُدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Muddle
آشفته کردن، درهم ریختن
ادامه...
آشُفتِه کَردَن، دَرهَم ریختَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Bundle
بسته بندی کردن، بسته نرم افزاری
ادامه...
بَستِه بَندی کَردَن، بَستِه نَرم اَفزاری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Saddle
زین گذاشتن، زین
ادامه...
زین گُذاشتَن، زین
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Riddle
معمّا حلّ کردن، معمّا
ادامه...
مُعَمّا حَلّ کَردَن، مُعَمّا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Waddle
راه رفتن به طور مضحک، ول کردن
ادامه...
راه رَفتَن بِه طُورِ مُضحِک، وِل کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Cradle
آرامش دادن، گهواره
ادامه...
آرامِش دادَن، گَهوَارِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Fiddle
دستکاری کردن، کمانچه
ادامه...
دَستکاری کَردَن، کَمانچِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Paddle
پارویی زدن، دست و پا زدن
ادامه...
پارویی زَدَن، دَست و پا زَدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Middle
میانه، وسط
ادامه...
میانِه، وَسَط
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Meddle
مداخله کردن
ادامه...
مُداخِلِه کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Muddled
گیج، درهم
ادامه...
گیج، دَرهَم
دیکشنری انگلیسی به فارسی