جدول جو
جدول جو

معنی ظنب - جستجوی لغت در جدول جو

ظنب(ظِمْبْ)
بیخ و بن درخت
لغت نامه دهخدا
ظنب
ریشه گاه
تصویری از ظنب
تصویر ظنب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قنب
تصویر قنب
کنف، نوعی الیاف محکم از جنس سلولز که برای ساختن طناب و ریسمان به کار می رود، گیاهی از خانوادۀ پنیرکیان که این الیاف از آن ساخته می شود و دانۀ آن به عنوان دارو مصرف می شود، کنب، ژوت
شهدانه، شهدانق، شهدانج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظنت
تصویر ظنت
تهمت، بدگمانی، گمان بد، افترا، آنچه کسی به آن متهم شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنب
تصویر جنب
کسی که به واسطۀ انزال منی غسل بر او واجب شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنب
تصویر چنب
سنت، کار خوب، عمل نیک، مقابل فرض و واجب، مستحب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنب
تصویر کنب
کنف، نوعی الیاف محکم از جنس سلولز که برای ساختن طناب و ریسمان به کار می رود، گیاهی از خانوادۀ پنیرکیان که این الیاف از آن ساخته می شود و دانۀ آن به عنوان دارو مصرف می شود، ژوت، قنّب برای مثال دختر رز که تو بر طارم تاکش دیدی / مدتی شد که بر آونگ سرش در کنب است (انوری - ۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنب
تصویر دنب
دم، عضو بدن حیوان که در انتهای تنه و بالای مقعد او قرار دارد و در حیوانات چهارپا در پشت پای آن ها آویزان است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنب
تصویر رنب
موهایی که اطراف اندام تناسلی مرد یا زن می روید، موی زهار، رمکان، رم، روم، رومه، رنبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنب
تصویر خنب
خم، ظرف سفالی بزرگ، خمب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذنب
تصویر ذنب
دنب، دم، دنبال، دنباله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذنب
تصویر ذنب
جرم، گناه، کار ناروا
ذنب لایغفر: گناه نابخشودنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنب
تصویر جنب
جنبیدن، پسوند متصل به واژه به معنای جنبنده مثلاً دیر جنب، جنب و جوش مثلاً کنایه از حرکت و کوشش، تلاش و تقلا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنب
تصویر لنب
لنبه، فربه، چاق، نرم و ملایم مانند نان کلفت و تازه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنب
تصویر سنب
سنبیدن، پسوند متصل به واژه به معنای سنبنده مثلاً آهن سنب، پولادسنب، سوراخ، آغل زیرزمینی، سم
فرهنگ فارسی عمید
(ظُمْ بَ)
پی که بر اطراف پرهائی که نزدیک سوفار است پیچند
لغت نامه دهخدا
تصویری از ظرب
تصویر ظرب
چفسیدن دوسیدن پشته، سنگ برآمده، تیزی سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
بانگ فریاد، تکخوانی، پیوند ناپذیری زنا شویی، ستم ستمگری، شوهر خواهر، برادر شوهر، همریش (باجناغ)
فرهنگ لغت هوشیار
بند چادر، پی (عصب)، دوال کمان، رگه برگ چادر دامیک (مشبک) ریسمان خیمه، میخ، جمع اطناب طنبه، دوال که به زه بندند سپس بر آن چوبک پیچند، پی اعلای سینه، یخ و عروق درخت، عصب بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنب
تصویر عنب
انگور
فرهنگ لغت هوشیار
کاسه گل، نیام شکوفه یونانی تازی گشته شان کنف کنف کنب شاهدانه. یا قنب بری. شاهدانه. یا قنب کند، شاهدانه
فرهنگ لغت هوشیار
پینگی پینه بستگی: در دست یا پا کنف بنگرید به کنف شاهدانه، کنف، ریسمانی که از کنب سازند: بولهب با زن به پیشت میرود ای ناصبی بنگر آنک زنشرا در گردن افکنده کنب. (ناصر خسرو)، بنگ ورق الخیال. نوعی خیار شنبر خیار خیار چنبر: کدک کشک نهاده است و تغار دوراغ قدحی کرده پر از کنگر و کنبی خوشخوار. (بسحاق اطعمه)، طناب پوسته کتان
فرهنگ لغت هوشیار
بزرگ و سنگین: بتر از بتر چیست ک بدمست لنب کنارت پرافعی است برخود مجنب، (نزاری لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنب
تصویر شنب
خوشابی در دندان ها، بروت روز خنک گنبد قبه
فرهنگ لغت هوشیار
سنت: روزگار پاره ای از روزگار اسپ تیز رو نوند در ترکیب به معنی سنبنده (سوراخ کننده) آید: آهن سنب، سم چارپایان، خانه زیر زمینی جهت درویشان سمج، آغل گوسفندان سمج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنب
تصویر خنب
خوی طبیعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنب
تصویر حنب
کجی ساقه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انب
تصویر انب
بادمجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنب
تصویر جنب
پهلو حرکت، جنب و جوش حرکت، جنب و جوش غریب، بیگانه غریب، بیگانه
فرهنگ لغت هوشیار
کوته بالا عضوی از حیوان که در منتهای خلفی وی قرار دارد و آن از تعدد مهره های استخوان در دنبالچه بوجودآمده است. در جانوران چهار پا دم بشکل دسته ای مو در پشت پاها آویزان است و در پرندگان بشکل پرهایی که در پایان بدن آنها روییده. یا دم گاو دنب گاو، تازیانه بزرگ، نفیر گاودم. یا با دم خود گردو شکستن بسیار شاد وخندان بودن از پیشامدی نیک. یا دم بتله ندادن طوری با احتیاط زفتار کردن که دچار عواقب وخیم نشوند. یا دم گاوی بدست آوردن (داشتن) وسیله ای (برای امرار معاش) بدست آوردن (داشتن)، ساقه کوتاه و باریکی که میوه یا دانه آن بوسیله آن به شاخه درخت و گیاه متصل است. یا دم خروس دمب خروس دنب دیک، بهانه: (دم خروسی در دست دارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذنب
تصویر ذنب
خطا، معصیت، گناه، جرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنب
تصویر جنب
((جَ))
پهلو، کنار، سمت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنب
تصویر جنب
((جُ نُ))
کسی که به علت خروج منی، غسل بر او واجب است، بیگانه، بعید، دور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنب
تصویر خنب
((خُ))
خم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنب
تصویر جنب
کنار، سو
فرهنگ واژه فارسی سره