جدول جو
جدول جو

معنی چنب

چنب
سنت، کار خوب، عمل نیک، مقابل فرض و واجب، مستحب
تصویری از چنب
تصویر چنب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چنب

چنب

چنب
به معنی سنت است که مقابل فرض یعنی واجب باشد. (انجمن آرا) (آنندراج). بمعنی سنت و کاربه و نافله که مقابل فرض و واجب است. (از نصاب الصبیان ابونصر فراهی). سنت و مستحب. مقابل واجب و فرض. (ناظم الاطباء). و رجوع به سنت و مستحب شود
لغت نامه دهخدا

دنب

دنب
کوته بالا عضوی از حیوان که در منتهای خلفی وی قرار دارد و آن از تعدد مهره های استخوان در دنبالچه بوجودآمده است. در جانوران چهار پا دم بشکل دسته ای مو در پشت پاها آویزان است و در پرندگان بشکل پرهایی که در پایان بدن آنها روییده. یا دم گاو دنب گاو، تازیانه بزرگ، نفیر گاودم. یا با دم خود گردو شکستن بسیار شاد وخندان بودن از پیشامدی نیک. یا دم بتله ندادن طوری با احتیاط زفتار کردن که دچار عواقب وخیم نشوند. یا دم گاوی بدست آوردن (داشتن) وسیله ای (برای امرار معاش) بدست آوردن (داشتن)، ساقه کوتاه و باریکی که میوه یا دانه آن بوسیله آن به شاخه درخت و گیاه متصل است. یا دم خروس دمب خروس دنب دیک، بهانه: (دم خروسی در دست دارد)
فرهنگ لغت هوشیار

جنب

جنب
پهلو حرکت، جنب و جوش حرکت، جنب و جوش غریب، بیگانه غریب، بیگانه
جنب
فرهنگ لغت هوشیار

چسب

چسب
ماده ای چسبناک که چسبندگی داشته باشد جهت چسباندن کاغذ پلاستیک و غیره
فرهنگ لغت هوشیار

چرب

چرب
زیادی نمودن، مقابل خشک، کمی سنگین تر از قرار میان بایع و مشتری
چرب
فرهنگ لغت هوشیار