معنی جنب جنب((جُ نُ)) کسی که به علت خروج منی، غسل بر او واجب است، بیگانه، بعید، دور تصویر جنب فرهنگ فارسی معین
جنب جنب جنبیدن، پسوند متصل به واژه به معنای جنبنده مثلاً دیر جنب، جنب و جوش مثلاً کنایه از حرکت و کوشش، تلاش و تقلا فرهنگ فارسی عمید
جنب جنب پهلو، کنار، در علم زیست شناسی غشایی که روی ریه ها را می پوشاند و به دیوارۀ داخلی قفسۀ سینه می چسبد فرهنگ فارسی عمید