جدول جو
جدول جو

معنی جنب

جنب((جُ نُ))
کسی که به علت خروج منی، غسل بر او واجب است، بیگانه، بعید، دور
تصویری از جنب
تصویر جنب
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با جنب

جنب

جنب
پهلو حرکت، جنب و جوش حرکت، جنب و جوش غریب، بیگانه غریب، بیگانه
جنب
فرهنگ لغت هوشیار

جنب

جنب
جنبیدن، پسوند متصل به واژه به معنای جنبنده مثلاً دیر جنب، جنب و جوش مثلاً کنایه از حرکت و کوشش، تلاش و تقلا
جنب
فرهنگ فارسی عمید

جنب

جنب
پهلو، کنار، در علم زیست شناسی غشایی که روی ریه ها را می پوشاند و به دیوارۀ داخلی قفسۀ سینه می چسبد
جنب
فرهنگ فارسی عمید