جدول جو
جدول جو

معنی یوزبند - جستجوی لغت در جدول جو

یوزبند
(زِ)
دهی است از دهستان کلیبر بخش کلیبر شهرستان اهر، واقع در 21هزارگزی جنوب کلیبر، با 331 تن سکنه. آب آن از دو رشته چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یوزنده
تصویر یوزنده
جوینده، جستجوکننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یوزیدن
تصویر یوزیدن
طلب کردن، جستن، جستجو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوزکند
تصویر بوزکند
ایوان، صفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوزگند
تصویر گوزگند
جوزغند، هلو یا شفتالوی خشک کرده که درون آن را با مغز جوز پر کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیوبند
تصویر دیوبند
آنکه دیو را ببندد و دربند کند، لقب تهمورث پادشاه سوم پیشدادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یوزبان
تصویر یوزبان
تربیت کننده و نگهبان یوز، یوزبند، یوزدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یک بند
تصویر یک بند
پشت سرهم، یک نفس و بدون درنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوزبند
تصویر کوزبند
شیوه ای در زراعت که بذر را روی پل می کارند تا هنگام آب دادن، آب روی آن را فرانگیرد و فقط به ریشه و پایین ساقه برسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوزبند
تصویر پوزبند
دهان بند، تسمه های به هم دوختۀ شبیه کیسه که پوز جانوران گاز گیرنده مانند سگ و اسب و استر را در آن می کنند و می بندند تا نتوانند گاز بگیرند
فرهنگ فارسی عمید
(غَ)
بانگ و آواز انسانی. (ناظم الاطباء). اما بر اساسی نمی نماید. رجوع به معنی بعد شود، نعره و فریاد پلنگ. (ناظم الاطباء). ظاهراً مخفف یوززغند باشد
لغت نامه دهخدا
(بَ)
آلتی که بر پوزۀ خر و گاو و مانند آن بندند که از کشت نچرد وبدهان سگ بندند تا نگزد و نیز بدهان بره و بزغاله وگوساله کنند تا بیش شیر نمکد. پوزه بند:
سعی او بازوی دلیران است
سهم او پوزبند شیران است.
سنائی.
پوزبند وسوسه عشق است و بس
ورنه کی وسواس رابسته ست کس.
مولوی.
علمهای اهل حس شد پوزبند
تا نگیرد شیر از آن علم بلند.
مولوی.
زاهد ششصد هزاران ساله را
پوزبندی ساخت آن گوساله را.
مولوی.
جعم، پوزبند بر دهن شتر کردن تا از گزیدن و چریدن باز ماند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
بندۀ یوز. آنکه نگاهبان یوزهای شکاری است. (از ناظم الاطباء). فهاد. (منتهی الارب). یوزبان. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یوزبان شود
لغت نامه دهخدا
هلو یا شفتالوی خشک کرده که مغز گردو در میان آن آکنده باشند جوز آگند جوزغند
فرهنگ لغت هوشیار
متوالیاً، مدام، دایم پشت سرهم یک نفس بدون درنگ: پشت دستگاه دودکش می نشست و یک بند ناله کسالت آور و غم افزای آنرا بگوش همسایگان می رساند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوزبند
تصویر پوزبند
آلتی که بر پوزه خر وگاو و مانند آن بندند که از کشت نچرد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دیو را مغلوب سازد و در بند کند: طهمورث دیو بند، روز شانزدهم از هر ماه ملکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوزخند
تصویر پوزخند
لبخند مسخره آمیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یوزیدن
تصویر یوزیدن
جستجو کردن، طلب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نگاهدارنده یوزها، مامور تربیت و حفاظت یوزها کسی که از یوزهای شکاری محافظت می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرزبند
تصویر فرزبند
نوعی از منصوبه های شطرنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یوزغند
تصویر یوزغند
بانگ و آواز انسانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولبند
تصویر دولبند
دستار عمامه، کمربند شال کمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو بند
تصویر دو بند
دوتایی (حاشیه) حاشیه جفت
فرهنگ لغت هوشیار
تسمه های بهم پیوسته مشبک که دهان چار پایان مانند استر خر گاو و سگ را بدان بندند تا گاز نگیرند و بره و بزغاله را بدان بندند تا دیگر از پستان مادر شیر نمکند پوزه بند دهان بند
فرهنگ لغت هوشیار
زنی که موها را آرایش کند، خدمتکار زن، شریطه ای که بوسیله آن موها را بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوزکند
تصویر بوزکند
((کَ))
صفه، ایوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوزخند
تصویر پوزخند
((خَ))
لبخند تمسخرآمیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوزغند
تصویر جوزغند
((غَ))
جوزاغند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوزگند
تصویر گوزگند
((گَ))
ضرطه بد بو، کنایه از سخنان لاف و گزاف و هرزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یک بند
تصویر یک بند
((~. بَ))
پیوسته، پشت سر هم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یوزیدن
تصویر یوزیدن
((دَ))
جستن، جستجو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یوزنده
تصویر یوزنده
((زَ دِ))
جستجو کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یوزیدن
تصویر یوزیدن
طلب کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
پوزه بند، دست بند آهنی
فرهنگ گویش مازندرانی