جدول جو
جدول جو

معنی یمق - جستجوی لغت در جدول جو

یمق
(یَ مَ)
دهی است از دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین، واقع در 36هزارگزی خاوری آوج، با 524 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یلمق
تصویر یلمق
یلمه، جامۀ بلند، قبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمق
تصویر عمق
فاصلۀ سطح تا انتهای چیزی، ژرفا، بخش داخلی چیزی، گودی، شدت، اندازه مثلاً هنوز به عمق عشقش آگاه نشده بود، کنایه از معنای ژرف داشتن، عمیق بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمق
تصویر رمق
نیرویی که باقی جان را نگه می دارد، کنایه از تاب، توان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یمن
تصویر یمن
خیر و برکت، خجستگی، نیک بختی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمق
تصویر حمق
بیعقل شدن، فاسد شدن عقل و رای کسی، کم خردی، کم عقلی، ساده لوحی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمق
تصویر دمق
شکستن دندان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یسق
تصویر یسق
یاسا، ترتیب، نظم، تعبیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یرمق
تصویر یرمق
درم و دینار، زر و سیم، برای مثال تا حکیم زمانه احمق شد / دل او عشق باز یرمق شد (سنائی۱ - ۶۷۸)
فرهنگ فارسی عمید
(قَ مَ)
روغن که برروی شیر جوشیده بندد. رجوع به قیماق و قیماغ شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان طارم پایین بخش سیردان شهرستان زنجان، واقع در 22000گزی جنوب باختری سیردان و 2000گزی راه مالرو عمومی، با 302 تن سکنه. راه آن مالروو صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تلخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
به لغت یونانی، نیلوفر. (تحفۀ حکیم مؤمن) (برهان قاطع) (آنندراج). نیمقا. (برهان قاطع) (آنندراج). ظاهراً مصحف نیمف است. (از حاشیۀ برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
سیاست، فسق (سنگلاخ) : برنددست بدست اهل عشرتم همه روز چوقحبه ای که بزورش برندشب به یساق. (ملافوقی)، ترتیب وساختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرمق
تصویر یرمق
برابر با درم و دینار اگر پارسی باشد یرمه
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته یلمه معین یلمه را ترکی دانسته برهان و غیاث یلمه را پارسی دانسته اند یلمه گونه ای جامه است لایه دار قبا جامه پوشیدنی: وچون آفتاب جهانتاب درنقطه حمل که بیت الشرف اوست بنفخات نسیم بهاری وقطرات مدامع ابرآزاری زمین را سندس اخضر و کوهسار را یلمق احمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یلق
تصویر یلق
سپید، گاوان سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یمن
تصویر یمن
نیکبختی، خجستگی، مبارکی، شگون، خیر و برکت
فرهنگ لغت هوشیار
قعر چاه و دره و وادی و دریا و امثال آن، ژرفنای، دور و دراز و گسترده و عمیق شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمق
تصویر نمق
نامه نوشته، میانه راه
فرهنگ لغت هوشیار
نوشتن، زدودن پاک کردن از واژگان دو پهلو، چشم مالیدن، جمع لامق، چشم مالندگان میانه راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمق
تصویر شمق
دیوانه واری شادی دیوانه وار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمق
تصویر حمق
بی عقل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امق
تصویر امق
کنج چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمق
تصویر رمق
تاب و توان، بقیه جان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمق
تصویر دمق
پارسی تازی گشته دمه، دزدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمق
تصویر حمق
((حُ))
بی خردی، نادانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رمق
تصویر رمق
گله، رمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رمق
تصویر رمق
((رَ))
نگریستن، نگاه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رمق
تصویر رمق
((رَ مَ))
تاب، توان، باقیمانده جان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمق
تصویر عمق
((عُ مْ))
ژرفا، گودی، جمع اعماق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یمن
تصویر یمن
((یُ مْ))
خیر و برکت، خجستگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یلمق
تصویر یلمق
((یَ مَ))
معرب یلمه فارسی به معنی قبا، جمع یلامق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمق
تصویر عمق
ژرفا، گودی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عمق
تصویر عمق
Deepness, Profoundness
دیکشنری فارسی به انگلیسی