معنی حمق - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با حمق
حمق
- حمق
- بیعقل شدن، فاسد شدن عقل و رای کسی، کم خردی، کم عقلی، ساده لوحی
فرهنگ فارسی عمید
حمق
- حمق
- احمق. (اقرب الموارد). گول و بی عقل، مرد کم موی در ریش. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
حمق
- حمق
- احمق و گول و بی عقل شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). احمق شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا