معنی دمق - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با دمق
دمق
- دمق
- معرب از دمۀ فارسی. باد وبرف، دزدی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دمق
- دمق
- بشکستن. (از المصادر زوزنی). دندان شکستن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
دمق
- دمق
- داخل کردن چیزی در چیزی، دزدیدن چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
درق
- درق
- جمع درقه، سپرها گاو سپرها سخت سپری که از پوست گاو یا گاومیش یا کرگدن سازند گاو سپر جمع درق
فرهنگ لغت هوشیار