جدول جو
جدول جو

معنی یشب - جستجوی لغت در جدول جو

یشب
(یَ)
سنگی است و آن معرب یشم است به ابدال میم به باء مانند لازم و لازب. (از تاج العروس). مأخوذ از یشپ فارسی و به معنی آن. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). یشم. یشف. معرب یشم و آن سنگی است. یصب. یصم. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یشم و الجماهر ص 198 و صیدنۀ ابوریحان بیرونی شود
لغت نامه دهخدا
یشب
پارسی تازی گشته یشم از سنگ های گرانبها
تصویری از یشب
تصویر یشب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یلب
تصویر یلب
جوشن چرمین، سپر چرمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیب
تصویر شیب
سفید شدن موی سر، سپیدی موی، پیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاب
تصویر یاب
ضایع، نابود، بیهوده، هرزه، یاوه، به کارنیامدنی، برای مثال جز به مدح او سخن گفتن همه باد است و دم / جز به مهر او هنر جستن همه یاوه ست و یاب (سوزنی - لغتنامه - یاب)، دنیا خود جست و نجستی تو دین / چیست به دست تو به جز باد و یاب (ناصرخسرو - ۱۴۱)
روی، سیما، صورت
پسوند متصل به واژه به معنای یابنده مثلاً کامیاب، شرفیاب
پسوند متصل به واژه به معنای یافته شده مثلاً کم یاب، نایاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیشب
تصویر دیشب
شب گذشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشب
تصویر خشب
چوب، قسمت سفت و سخت زیر پوست درخت که در صنعت و ساختن اشیای چوبی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیب
تصویر شیب
سرازیری
تازیانه
شیفته، آشفته، سرگشته، شکنجه
شیب و تیب: پریشانی و آشفتگی، برای مثال شیب تو با فراز و فراز تو با نشیب / فرزند آدمی به تو اندر به شیب و تیب (رودکی - ۴۹۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یشک
تصویر یشک
دندان، دندان تیز و برندۀ جانوران درنده، برای مثال بسپاریم دل به جستن جنگ / در دم اژدها و یشک نهنگ (عنصری - ۳۶۸)
فرهنگ فارسی عمید
(خوَرْ / خُرْ دَ)
مرکّب از: دی + شب، ، شب گذشته. شب پیش از روزی که در آنند. دوش. بارحه:
دیشب گلۀ زلفش با باد همی کردم
گفتاغلطی بگذر زین فکرت سودائی.
حافظ.
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
نقشی به یاد خط تو بر آب می زدم.
حافظ.
- امثال:
دیشب همه شب کمچه زدی کو حلوا
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته یشم یکی از گونه های عقیق که دارای رنگ دودی مایل بسفیداست ازاین سنگ گاهی در جواهرسازی و ساختن زینت آلات استفاده میکنند حجر حبشی سنگ یاسم حجرالشف یشب حجرالشب یشف یشپ سنگ چشم. یا یشک سفید. یکی از گونه های یشم که سفیدرنگ است وبنام حجر اخاطیس نیزموسوم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشب
تصویر وشب
گیاه، رنگه واش در انگلیسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یشک
تصویر یشک
چهاردندان بزرگ پیش سباع وبهایم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یشف
تصویر یشف
یشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یشپ
تصویر یشپ
یشم
فرهنگ لغت هوشیار
پوست، زره یمانی، کلاه چرمی، پولاد، بزرگ گنده یلبه: چنانکه ماه همی آرزو کند که بود مراسب او را آرایش لگام ویلب. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یصب
تصویر یصب
پارسی تازی گشته یشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاب
تصویر یاب
نابود و هرزه وبی معنی، فانی و بیفایده پیدا کننده، یابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشب
تصویر کشب
گوشتبارگی پر خوردن گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشب
تصویر مشب
گاو کهن
فرهنگ لغت هوشیار
رنجانیدن، آمیختن، زهردادن، دروغ بافتن، تباه کردن، سرزنش، زدودن، آلودن، نو تازه، چرکین زهر، زبری، پوسته پوسته شدن نو، کهنه، زدوده، زنگار گرفته از واژگان دوپهلو روان (نفس)، زنگ آهن، دور ریختنی، ژکور (بخیل) : مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشب
تصویر عشب
گیاه تر نو گیاه گیاهناک گیاه گیاه تر جمع اعشاب، یونجه وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیب
تصویر شیب
سرازیری، پستی، نشیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشب
تصویر خشب
چوب درست
فرهنگ لغت هوشیار
در آمیختن، آک کردن (آک عیب)، سرزنش، درهم ریختن درختستان انبوه، کویکستان انبوه (کویک نخل) در هم پیچیده آزار رسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیشب
تصویر دیشب
شب گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشب
تصویر خشب
((خَ شَ))
چوب، چوب خشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیب
تصویر شیب
((ش یْ))
رشته تازیانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیب
تصویر شیب
((شَ یا ش))
سفید شدن موی، پیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیب
تصویر شیب
پایین، سرازیری، شیو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیب
تصویر شیب
آمیختگی، امتزاج، تکان، لرزش، سرگشته، آشفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عشب
تصویر عشب
((عُ))
گیاه، گیاه تر، جمع اعشاب، یونجه وحشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاب
تصویر یاب
نابود، ضایع، بیهوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاب
تصویر یاب
در ترکیب، به صورت مزید مؤخر به معنی یابنده آید، دیریاب، فلزیاب
فرهنگ فارسی معین
دوش، دوشین، دوشینه
متضاد: امشب
فرهنگ واژه مترادف متضاد