دیشب دیشب مُرَکَّب اَز: دی + شب، ، شب گذشته. شب پیش از روزی که در آنند. دوش. بارحه: دیشب گلۀ زلفش با باد همی کردم گفتاغلطی بگذر زین فکرت سودائی. حافظ. دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم نقشی به یاد خط تو بر آب می زدم. حافظ. - امثال: دیشب همه شب کمچه زدی کو حلوا لغت نامه دهخدا
دیشاب دیشاب دهی است از دهستان تیرچایی بخش ترکمان شهرستان میانه با 175 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4) (یادداشت مؤلف) لغت نامه دهخدا
دیدب دیدب نگاهبان. (منتهی الارب). رقیب. (اقرب الموارد). دیدبان معرب است. (منتهی الارب). پاسبان. ناظر. (ناظم الاطباء) ، طلیعه. (اقرب الموارد). طلایۀ سپاه. قدام العسکر. (از تاج العروس). ربیئه. (اساس البلاغه) ، گورخر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا