جدول جو
جدول جو

معنی یز - جستجوی لغت در جدول جو

یز
(یِ زُ)
هکاای د. جزیره بزرگی است در شمال ژاپن دارای دو میلیون و هفتصد هزار سکنه. شهرهای عمده آن هاک داته و اتارو است. (یادداشت مؤلف). رجوع به یزو شود
لغت نامه دهخدا
یز
(یَ)
گیاهی خاردار که به تازی ثمام گویند و آن را بر اطراف خیمه و دیگر جایها گذارند تا مردمان و جانوران آمد شد نتوانند نمود. (ناظم الاطباء). گیاهی باشد پرخار که بر اطراف خیمه و جایگاهی نهند که مردم و جانور نتواند آمد. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (آنندراج). یزبن. جلیله و عصارۀ آن را عبیبه گویند. (یادداشت مؤلف). ثمام. ثمامه. ثمه. یثموم. عرف. (منتهی الارب). و رجوع به یزبن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یزدیار
تصویر یزدیار
(پسرانه)
نام پدر دستور بهمنیار از موبدان کرمان در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یزدگرد
تصویر یزدگرد
(پسرانه)
خدای زمین، نام چند تن از پادشاهان ساسانی، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام آخرین پادشاه ساسانی (نگارش کردی: یهزدگورد)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یزدجرد
تصویر یزدجرد
(پسرانه)
یزدگرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یزدانیار
تصویر یزدانیار
(پسرانه)
آنکه خداوند یا و یاور اوست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یزدان مهر
تصویر یزدان مهر
(پسرانه)
خداوند خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یزدان داد
تصویر یزدان داد
(دخترانه و پسرانه)
داده خداوند، نام دختر انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یزدان بخت
تصویر یزدان بخت
(پسرانه)
نام رئیس مانویه در زمان مأمون خلیفه عباسی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یزدان آفرید
تصویر یزدان آفرید
(پسرانه)
آفریده خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یزدان
تصویر یزدان
(پسرانه)
خداوند، آفریدگار هستی، خداوند، ایزد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یزداد
تصویر یزداد
(پسرانه)
نام پسر انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
فرقه ای در کردستان عراق که برای شیطان مقامی بالا قائلند و عقاید خود را پنهان می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یزدان پرست
تصویر یزدان پرست
خداپرست، ویژگی آنکه خدا را پرستش می کند، پرستندۀ خدا، موحد، متدین، دیندار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یزش
تصویر یزش
نیایش، ستایش، سراییدن یسنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یزیدی
تصویر یزیدی
هر یک از پیروان فرقۀ یزیدیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یزدادی
تصویر یزدادی
گوشت سرخ شده که تخم مرغ روی آن بشکنند، کوفته که میان آن تخم مرغ پخته گذاشته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یزک
تصویر یزک
جلودار، پیشرو سپاه، پیشتاز لشکر، مقدمۀ لشکر، پیش قراول، برای مثال سعدیا لشکر سلطان غمش ملک وجود / هم بگیرد که دمادم یزکی می آید (سعدی۲ - ۴۴۹)، حذر کار مردان کارآگه است / یزک سد رویین لشکرگه است (سعدی۱ - ۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یزدگرد
تصویر یزدگرد
اسم علم برای مردان
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به یزدان، فنی است ازفنون کشتی: چه شود گردبمخالف رسی ازیزدان پاش بر داری وبرگردسرت گردانی. (گل کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یزدپرست
تصویر یزدپرست
خداپرست، یزدان پرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یزدجرد
تصویر یزدجرد
پارسی تازی گشته یزدگرد
فرهنگ لغت هوشیار
قلیه وقیمه راگویندکه بعد از پخته شدن تخم مرغ بربالای آن ریزند، کوفته که درآن تخم مرغ پخته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یزدجردی
تصویر یزدجردی
پارسی تازی گشته یزدگردی یا تاریخ یزدجردی. تاریخ یزدگردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یزدگردی
تصویر یزدگردی
منسوب به یزدگرد
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به یزدگرد ازمردم یزد، آنچه دریزدبافته یاساخته شود: چادرشب یزدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یزشگاه
تصویر یزشگاه
نمازگاه و عبادتگاه و نمازخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یزغند
تصویر یزغند
سگ شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
روی و سیمای نامبارک و نا میمون، شوم مقدمه لشکر. دیده ور پیش قراول: ای سپاهت را ظفرلشکر کش ونصرت یزک نی یقین برطول وعرض لشکرت آگه نه شک. (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یزه
تصویر یزه
اتصاف را رساند پاکیزه دوشیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یزدان
تصویر یزدان
نامی از نامهای خداوند تبارک و تعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یزنه
تصویر یزنه
((یَ نِ))
آیزنه، شوهر خواهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یزک
تصویر یزک
((یَ زَ))
پیش قراول، جلودار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یزدان
تصویر یزدان
((یَ))
خدا، خداوند
فرهنگ فارسی معین
((یَ))
قلیه و قیمه را گویند که بعد از پخته شدن تخم مرغ بر بالای آن ریزند، کوفته که در آن تخم مرغ پخته باشد
فرهنگ فارسی معین