جدول جو
جدول جو

معنی یربوع - جستجوی لغت در جدول جو

یربوع
نوعی موش صحرایی جونده خاکی رنگ با دم دراز، دست های کوتاه و پاهای بلند که با کمک پاهای عقبی خود می جهد، کلائو، کلاکموش، کلاوو، موش دوپا
تصویری از یربوع
تصویر یربوع
فرهنگ فارسی عمید
یربوع
(یَ)
ابن حنظله بن مالک، پدر قبیله ای از تمیم و از آن قبیله است متمم بن نویرۀ صحابی. (منتهی الارب)
ابن قیظ، پدر بطنی است از مره و از آن بطن است حارث بن ظالم مری. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
یربوع
(یَ)
موش دوپای. موش صحرایی. موش دشتی. کلاکموش است. (یادداشت مؤلف). کلاکموش. موش دشتی. (ناظم الاطباء). ج، یرابیع. (منتهی الارب) (از آنندراج). موش دشتی. (اختیارات بدیعی) (دهار) (مهذب الاسماء) (از تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به موش دشتی و کلاکموش شود، گوشت پشت، یا آن به ضم است (یعنی یربوع) . (منتهی الارب) (آنندراج). گوشت پشت مردم. ج، یرابیع. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
یربوع
کلاکموش از جانوران
تصویری از یربوع
تصویر یربوع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ینبوع
تصویر ینبوع
چشمه، جوی پرآب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مربوع
تصویر مربوع
در علم عروض ویژگی پایه ای که در آن فاعلاتن به فعل تغییر یابد
فرهنگ فارسی عمید
(عَ قَ مَ یِ یَ)
ابن هوذه بن شماس بن باباتمیمی. وی از کسانی بود که در دورۀ جاهلیت و اسلام میزیست. (از الاصابه ج 5 قسم سوم ص 112)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن علّفه بن حارث بن معاویۀ یربوعی مری ضبابی ذبیانی، مکنی به ابوالعمیس. از شاعران دولت بنی امیه. وی از اشراف قوم خود بود و دخترش ’جرباء’ زوجه یزید بن عبدالملک بوده است. عقیل در حدود سال 100 هجری قمریدرگذشته است. (از الاعلام زرکلی از الاغانی و سمط اللاّلی و خزانۀ بغدادی و رغبه الاّمل و جمهره الانساب)
لغت نامه دهخدا
(کُ لَ بِ نِ یَ)
ابن حنظله. از تمیم و جد جاهلی است و جریر شاعر از نسل اوست.
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ یِ یَ)
ابن عقیل بن بلال بن جریر بن عطیۀ کلبی یربوعی تمیمی. از شعرای یمامه در قرن سوم هجری. رجوع به عمارۀ کلبی شود
لغت نامه دهخدا
(اُ بَ رِ)
یربوعی. نام شاعری از عرب
لغت نامه دهخدا
(حَ نِ بَ یَبُ)
موضعی است نزدیک فید از جانب کوفه و یکی از مرابع اصلی عرب است و آنرا مربعالحزن و الصمان نیز نامند. (معجم البلدان). رجوع به حزن یربوع شود
لغت نامه دهخدا
(حَ زَ نِ یَ)
یاقوت گوید: یکی از مرابع عرب در نزدیکی فید از جهت کوفه است، عربان در حق آنجا میگفتند: ’من تربع الحزن و تشتی الصمان و تقیظ الشرف فقد اخصب’. و برخی گویند در طریق حاج واقع است. و سپس یاقوت از محمد بن زیاد آرد که از بنت الحسن پرسیدم کدامین سرزمین بهترین چراگاه باشد؟ گفت: خیاشم الحزن و جواءالصمان، و خیاشم آغاز سرزمین حزن باشد... و اصمعی نیز داستان بنت الحسن را نقل کرده است. (معجم البلدان). رجوع به حزن بنی یربوع شود
لغت نامه دهخدا
ابن یربوع خزرجی. یکی از صحابه و از انصار. وی در وقعۀیمامه بدرجۀ شهادت رسید. در بعض کتب شخصی بنام ’اسید بن یربوع’ مذکور است و معلوم نیست برادر همین اسعداست یا محرف این نام میباشد. (قاموس الاعلام ترکی). صحابی به یار و همراه پیامبر اسلام (ص) اطلاق می شود که در دوران حیات پیامبر با او ملاقات کرده، به اسلام گرویده و ایمان خود را حفظ کرده باشد. صحابه نقش مهمی در گسترش دین اسلام، انتقال احادیث و ثبت وقایع تاریخی دارند. بررسی زندگی صحابه یکی از ارکان مهم مطالعات اسلامی است و شناخت آنان به درک بهتر صدر اسلام کمک می کند.
لغت نامه دهخدا
(یَ)
ترس و هول و خوف. (ناظم الاطباء). ترس و بیم، لغت ردی است. (منتهی الارب) (آنندراج). هراس. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
جمع واژۀ ربع. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ ربع، بمعنی سرای. (آنندراج). رجوع به ربع شود
لغت نامه دهخدا
(یَمْ)
چشمه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ترجمان القرآن جرجانی ص 108). چشمۀ بزرگ. (دهار) :
تو ز صد ینبوع شربت می کشی
هرچه زان صد کم شود کاهد خوشی.
مولوی.
نک منم ینبوع آن آب حیات
تا رهانم عاشقان را از ممات.
مولوی.
گر توینبوع الهی بوده ای
این چنین آب سیر نگشوده ای.
مولوی.
، جوی خرد بسیارآب. ج، ینابیع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بچۀ دراج. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
گرسنگی سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). برقوع. برقوع. سخت: جوع یرقوع، گرسنگی سخت. (یادداشت مؤلف). و رجوع به برقوع شود، سخت گرسنه. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جربوز. بقلۀ یمانیه. ضدح. (یادداشت مؤلف). رجوع به ترکیب بقله الیمانیه در ذیل مادۀ بقله شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مرد میانه. (منتهی الارب). مرد نه دراز و نه کوتاه، ای دوبهر. (مهذب الاسماء). مربوع الخلق، مردی باشد دوبهری. (ابوالفتوح رازی) (یادداشت مؤلف). متوسطقامت که نه دراز باشد و نه کوتاه. ربعه. ربع. (از متن اللغه) ، مرد تب ربع رسیده. (منتهی الارب). مرد گرفتار تب ربع. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مربع شود، شجر مربوع، درختی که باران بهاری بر آن باریده و سرسبز شده است. (از متن اللغه) ، (در اصطلاح عروض) فعل چون از فاعلاتن خیزد و ربع شود آن جزو را مربوع خوانند. (از المعجم). و نیز رجوع به ربع شود
لغت نامه دهخدا
(یَ عی ی)
مسروق بن اوس یربوعی تمیمی، از محدثان بود و از عمر و ابوموس روایت دارد. و حمید بن هلال از او روایت کرده است. (از لباب الانساب). محدثان در جهان اسلام نه تنها در حفظ سنت های نبوی نقش اساسی داشتند، بلکه با تحلیل علمی و آگاهی عمیق از منابع حدیثی، به ایجاد قواعد علمی برای بررسی صحت روایت ها پرداختند. تلاش های محدثان سبب شد تا احادیث معتبر از غیرمعتبر جدا شوند و منابع حدیثی معتبر در قالب کتاب های مشهور همچون ’صحیح مسلم’ و ’صحیح بخاری’ به نسل های بعدی منتقل شود.
مالک بن عوف بن سعد... ابن یربوع یربوعی نصری، از مشرکان غزوۀ حنین بود و درک فیض صحبت حضرت کرد. (از لباب الانساب)
احمد یربوعی از رجال شجاع زنگی بود اما خیانت کرد و سبب شکست آنان شد. (ابن اثیر ج 7 ص 142)
حصین یربوعی پدر زیاد نابعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ عی ی)
منسوب است به یربوع که بطنی است از تمیم. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ربوع
تصویر ربوع
جمع ربع، سرای ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ینبوع
تصویر ینبوع
جوی پر آب
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی ازتیره اسفناجیان که علفی است و در اکثر نقاط آسیا و آفریقا و جنوب اروپا میرویدازاین گیاه ماده قرمز رنگی بدست می آورندکه جهت سرخ رنگ کردن شرابهای کم رنگ از آن استفاده میشود جربوز اربوز بلیطس اشکنی جرموز کستج چوتلایی بسندی فانتهاری منج سفیدمرز بقله یمانیه بقله عربیه کشنج کشنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرقوع
تصویر یرقوع
گرسنگی سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تبدار، میانه بالا: مرد، چارشانه مرد گرفتار تب ربع، مرد میانه، ربع آنست که فاعلاتن راصلم کنندتا فاعل بماند آنگه مخبون گردانند فعل بماند و فعل چون از فاعلاتن خیزد آنرا مربوع خوانند و ربز چهار یک مال ستدن باشد، . . و چون فاعل چهار حرف بیش نیست و یک حرف از آن به خبن کم می کنند آنرا به چهار یک مال ستدن تعریف کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ینبوع
تصویر ینبوع
((یَ))
چشمه بزرگ، جوی بسیار آب
فرهنگ فارسی معین