- یدور
ترکیب ید با عنصر دیگر
معنی یدور - جستجوی لغت در جدول جو
- یدور (یُ)
ترکیب دوتایی ید یا نمکهای مشتق از اسید یدئیدریک. (فرهنگ اصطلاحات علمی)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بدره ها، کیسه های زر، همیان ها
ماه های تمام، کیسه های زر، همیان ها، جمع واژۀ بدره، جمع واژۀ بدر
ماه های تمام، کیسه های زر، همیان ها، جمع واژۀ بدره، جمع واژۀ بدر
یارور، یاری ور، مددکار، یاری دهنده
افسر ارتش بالاتر از سروان، سرگرد
قطعه چوب یا فلزی که با آن چیزی را در هاون بکوبند، دستۀ هاون،برای مثال قدر از سر گرز او ساخت یاور / قضا از سر خصم او کرد هاون (نزاری - مجمع الفرس - یاور)
افسر ارتش بالاتر از سروان، سرگرد
قطعه چوب یا فلزی که با آن چیزی را در هاون بکوبند، دستۀ هاون،
گرد، دایره مانند، در ادبیات در فن بدیع یک مصراع از شعر که می توان آن را به شکل دایره نوشته و از هر کلمه شروع به خواندن کرد
(اِ)
لغت نامه دهخدا
پیشی گرفتن و شتافتن سوی چیزی. (از منتهی الارب) (ازناظم الاطباء). پیشی گرفتن. سوی چیزی شتافتن. (تاج المصادر بیهقی). مبادره. اسراع. (از اقرب الموارد)
(بُ)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ بدر. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد) :
ساحت سینه های مشتاقان
زآرزوی تو شد بدور و شموس.
سنایی.
ساحت سینه های مشتاقان
زآرزوی تو شد بدور و شموس.
سنایی.
(شیدْ وَ)
لغت نامه دهخدا
رخشنده و رخشان. در زرتشتنامه آنجا که سخن از اسب گشتاسب آمده است اسب شیدور خوانده شده یعنی روشن و درخشان. (از فرهنگ ایران باستان ص 259)
جمع کدر: (سحاب فضل تو آلودگان عصیان را باب توبه فرو شست تن ز گرد کدور) (سلمان) توضیح بهار عجم و بنقل آنند راج از او این کلمه را (مخفف کدورت) گرفته اند و گفته اند (مثل ضرورت و ضرور) و نیز نوشته اند: (در قاموس کدور مصدر گفته)
از یوغور ماق: ترکی زمخت نا هنجار ستبر گنده ستبیر و عظیم الجثه (از لحاظ تشبیه به خمیرورآمده)
درجه نظامی که سابقاً در ارتش معمول بود و به جای آن سرگرد برگزیده شد
