جدول جو
جدول جو

معنی یخت - جستجوی لغت در جدول جو

یخت
فرانسوی تازی گشته بنگرید به یاکت
تصویری از یخت
تصویر یخت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریخت
تصویر ریخت
شکل، قیافه، هیئت، شکل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ریخت
تصویر ریخت
شکل و قیافه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریخت
تصویر ریخت
((خْ))
شکل و قیافه
ریخت کسی از دنیا برگشتن: کنایه از بسیار بدشکل و بدقواره شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریخت
تصویر ریخت
شکل، هیکل، قیافه
ریخت و پاش: ایجاد بی نظمی در جایی، زیاده روی در خرج کردن، اسراف، تبذیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یخترمه
تصویر یخترمه
((اَ تَ مِ یا مَ))
اسب و سلاح و بار و بنه دشمن که پس از کشتن وی تصاحب کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بخت
تصویر بخت
اقبال، شانس، طالع، قسمت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخت
تصویر اخت
انیس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رخت
تصویر رخت
لباس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وخت
تصویر وخت
وقت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخت
تصویر اخت
خواهر، همشیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخت
تصویر پخت
مسطح، پهن، پخش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخت
تصویر بخت
طالع، اقبال، نصیب، بهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت
تصویر تخت
اریکه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رخت
تصویر رخت
اسباب و متاع خانه، اسباب و تجملات، لباس، کالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت
تصویر تخت
محل جلوس پادشاه در هنگام سلام، سریر، اریکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخت
تصویر دخت
دختر، فرزند ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخت
تصویر سخت
دشوار، سفت، خسیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخت
تصویر اخت
همدم، مانوس، قرین مانند
اخت شدن (آمدن): مانوس شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخت
تصویر بخت
بهره، نصیب، طالع، اقبال، شانس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دخت
تصویر دخت
دختر، فرزند مادینه، دوشیزه، باکره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چخت
تصویر چخت
سقف، بالاترین سطح داخلی هر فضای سرپوشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لخت
تصویر لخت
جزء، حصه، تکه و پاره ای از چیزی
بی حال، بی حس
گرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، چماق، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعه
لخت لخت: پاره پاره، تکه تکه، برای مثال تا برآید لخت لخت از کوه میغ ماغگون / آسمان آبگون از رنگ او گردد خلنگ (منوچهری - ۶۳) کم کم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یوت
تصویر یوت
بیماری عام و مرگ ومیر میان چهارپایان، خشک سالی، بیماری یا سرمای سخت که باعث هلاک چهارپایان شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رخت
تصویر رخت
هر چیز پوشیدنی، جامه، لباس، اسباب خانه، بار و بنه
رخت از جهان بردن: کنایه از مردن، در گذشتن
رخت افکندن: کنایه از بار و بنه را فرود آوردن در جایی و مقیم شدن
رخت بربستن: کنایه از لوازم سفر را گرد آوردن و به هم بستن، آمادۀ سفر شدن، سفر کردن، مردن
رخت بستن: کنایه از لوازم سفر را گرد آوردن و به هم بستن، آمادۀ سفر شدن، سفر کردن، مردن، رخت بربستن
رخت برچیدن: بار و بنه را جمع کردن و بستن، کنایه از کوچ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یخه
تصویر یخه
یقه، آن بخش از لباس که دور گردن قرار دارد، گریبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یخه
تصویر یخه
کاک، نوعی نان شیرینی خشک و نازک و لایه لایه، یوخه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پخت
تصویر پخت
ویژگی چیزی که لبۀ آن گرد باشد و تیزی نداشته باشد، پخ
رخت، برای مثال گر موج خیز حادثه سر بر فلک زند / عارف به آب تر نکند رخت و پخت خویش (حافظ - ۵۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یخی
تصویر یخی
یخ زده، منجمد مثلاً گوشت یخی، از جنس یخ مثلاً مجسمۀ یخی، یخ فروش، نوعی بستنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لخت
تصویر لخت
برهنه، عریان، ورت، رت، لاج، پتی، لچ، عور، تهک، اوروت، غوشت، عاری، متجرّد، معرّیٰ
لخت کردن: لباس های کسی را از تنش درآوردن، برهنه کردن، کنایه از غارت کردن اموال کسی
فرهنگ فارسی عمید
مهتاب، دام شکاری، واگشادن آوند، سر زدن با شمشیر، بانگیدن کوکو، سوراخ بام پخت پهن پخش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لخت
تصویر لخت
برهنه و عریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخت
تصویر مخت
امیدواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرت
تصویر یرت
چراگاه ایلات وعشایر، محل خیمه وخرگاه، مسکنمنزل، یورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یخی
تصویر یخی
یخ فروش فروشنده یخ
فرهنگ لغت هوشیار