جدول جو
جدول جو

معنی یخه

یخه
کاک، نوعی نان شیرینی خشک و نازک و لایه لایه، یوخه
تصویری از یخه
تصویر یخه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با یخه

یخه

یخه
گریبان، یقه، قسمتی از لباس که در دور گردن قرار می گیرد، یقه
یخه
فرهنگ فارسی معین

یخه

یخه
در تداول، تلفظی است از یقه. جیب. قبۀ ثوب. (یادداشت مؤلف). یقه و گریبان. (ناظم الاطباء). گریبان کرته. (آنندراج). و رجوع به یقه شود.
- از یخۀ (یقۀ) خود پایین انداختن، در تداول زنان، فرزند دیگری را به فرزندی خود پذیرفتن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ترکیب ’بچه ای رااز یخۀ خود گذرانیدن’ شود.
- ، در تداول مردم آذربایجان، به ناحق تصاحب نمودن. لباس یا چیزی عاریتی را گرفتن و از آن خود شمردن و مورد استفاده قرار دادن.
- بچه ای را از یخۀ (یقۀ) خود گذرانیدن، وی را به فرزندی قبول کردن. (یادداشت مؤلف).
- خرج یخه (به اضافه) ، پاره ای از جامه که یخۀ لباس کنند. (یادداشت مؤلف).
- دست از یخۀ کسی برنداشتن، اورا راحت و آسوده نگذاشتن. رها نکردن او را. مزاحم کسی بودن و از او توقعی نابجا و بیمورد داشتن.
- دست و (به) یخه بودن با کاری، دچار و مبتلای امری مشکل یا بد بودن. (یادداشت مؤلف).
- دست و یخه (یقه) شدن یا دست به یخه (یقه) شدن با کسی، گلاویز و دست و گریبان شدن با وی. به نزاع و زدوخورد آغازیدن با او. (یادداشت مؤلف).
- یخه پاره کردن از...، یخه درانی کردن. یقه پاره کردن. (یادداشت مؤلف).
- یخه چرکین، یقه چرکین. فقیر. از طبقۀ کارگران. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یقه چرکین شود.
- یخه درانی کردن، یقه درانی کردن. اسف و اندوه بسیار نمودن از مصیبتی یا حادثۀ سویی. (یادداشت مؤلف).
- ، تظاهر کردن در محبت و علاقه به کسی یا چیزی. سنگ محبت کسی یا چیزی را بر سینه زدن.
- یخه دریدن، یقه دریدن. یخه درانی کردن. (یادداشت مؤلف).
- یخه زدن، پیراهنی با یقۀ آهاری پوشیدن. یقه زدن.
- یخۀ کسی را چسبیدن، یقۀ کسی را گرفتن. ادعایی به ناحق از کسی داشتن و اتهام ناروا بدو زدن
لغت نامه دهخدا