جدول جو
جدول جو

معنی یاسل - جستجوی لغت در جدول جو

یاسل
(سَ مَ)
دهی است از بخش نور شهرستان آمل در 7 هزارگزی باختری بلده و چهل و دو هزارگزی خاور شوسۀ چالوس (حدود کندوان) با 250 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) ، موضعی به تته رستاق نور مازندران. (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 111)
لغت نامه دهخدا
یاسل
نام روستایی در نور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یاسر
تصویر یاسر
(پسرانه)
نام پدر عمار، از یاران خاص پیامبر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یسال
تصویر یسال
جناح لشکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاسا
تصویر یاسا
رسم و آیین، قاعده و قانون، حکم و امر پادشاه، مجازات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاسه
تصویر یاسه
یاسا، رسم و آیین، قاعده و قانون، حکم و امر پادشاه، مجازات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاسم
تصویر یاسم
یاس، درختچه ای زینتی با گل های زرد، سفید یا بنفش، سمن، سجلاط، یاسمین، یاسمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاسج
تصویر یاسج
تیر، تیر پیکان دار
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
نعت فاعلی از غسل. شوینده
لغت نامه دهخدا
(سِ)
سست و کاهل. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوۀشهرستان سنندج، واقع در 42هزارگزی جنوب پاوه، و 8هزارگزی باختر قلعۀ جوانرود. کوهستانی و سردسیر است و30 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نام جزیره ای است در بحر عمان. مستوفی گوید: بحر عمان فارس و بصره لجه ای است از دریای هند طرف شرقیش بولایت فارس برمیگذرد و تا دیر میرسد و طرف غربی تا دیار عرب و یمن وعمان و بادیه است و شمال ولایات عراق عرب و خوزستان و جنوبی بحر هند و عرض این لجه تا بحر هند رسیدن صد و هفتاد فرسنگ نهاده اند و عمقش بر ممر کشتی هفتاد باع و هشتاد باع گفته اند و از اول رسیدن آفتاب ببرج سنبله تا شش ماه مواج باشد و بعد از آن ساکن گردد و جزر و مد آن در شطالعرب تا دیه مطاره بیست فرسنگ است که بحر بالا می آید و سقی باغستان بصره بر آن آب است و از بصره در این بحر بوقت مد توان رفت که آب بالا آمده باشد و الا کشتی در زمین نشیند. در این بحر جزایر بسیار است و آنچه مشهور و از حساب ملک ایران شمارند مردم نشینش هرموز و قیس و بحرین و خارک و خاسل و کند و اناشاک و لادر و ارموس و ابرکافان و غیر آن. (از نزهه القلوب چ لیدن ص 234)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
ابن ضبه وضبه بن ادبن بن طابخه بن الیاس را سه فرزند بود: سعد وسعید و باسل. سعید به قتل رسید و جانشینی نداشت واما باسل به سرزمین دیلم پناه برد و در آنجا با زنی از مردم عجم ازدواج کرد و مردم دیلم از نسل اویند وگفته میشود که باسل بن ضبه ابوالدیلم بوده است. و ابن بحیر در اشاره به همین نکته گفته است:
زعمتم بان الهند اولاد خندف
و بینکم قربی و بین البرابر
و دیلم من نسل ابن ضبهباسل
و برجان من اولاد عمرو بن عامر.
از اولاد سعد بن ضبه نیز خاندانهایی نام برده شده است. رجوع شود به عقدالفرید ج 3 ص 291
لغت نامه دهخدا
(سِ)
شجاع. (تاج العروس) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بهادر. (غیاث اللغات). مرد دلیر. (مهذب الاسماء). دلیر. (نصاب). دلاور. شجاع. بطل. (اقرب الموارد). ج، بواسل و بسلاء. (منتهی الارب) و بسل. (منتهی الارب). بسل. (تاج العروس). بسّل (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(سِ)
لورد برتراند ارتور ویلیام. در سال 1872 میلادی در یکی از خانواده های اشرافی انگلستان بدنیا آمد. نام پدرش ’ویسگنت آمبرلی’ و نام مادرش ’کاترین’ بود که در سه سالگی هر دو را از دست داد و مادربزرگش بتربیت وی پرداخت. او بوسیلۀ مربیان خصوصی تربیت شد و در زبانهای آلمانی و فرانسه مهارت یافت و پس از اینکه در فلسفه و ریاضیات اول شد بعضویت کالج ترینتی درآمد. راسل در سال 1903م. کتاب مهم ’اصول ریاضیات’ را نوشت. در سال 1910م. بمدرسی کالج سابق خود برگزیده شد. در سال 1918م. بسبب مقالۀ صلحجویانه ای که نوشته بود بشش ماه حبس محکوم شدو کتاب عالی ’مقدمۀ فلسفۀ ریاضی’ را در زندان نوشت. آثار مهم دیگر او عبارت است از: تحلیل خاطر (چ 1920) ، عمل و نظر بلشویسم (1920) ، کلیات فلسفه (1929) ، عرفان و منطق (1929) ، زناشویی و اخلاق (1929) ، فتح سعادت (1930) ، طرز تفکر علمی (1931) ، تربیت و نظم اجتماعی (1932) ، آزادی و سازمان (1934) ، کدام راه بصلح ؟ (1936) ، قدرت یا تحلیل جدید اجتماعی (1938) ، تحقیق در معنای حقیقت (1940) ، تاریخ فلسفۀ مغرب (1946) ، دانش بشری (1948) ، جهانی که من میشناسم، رام کردن قدرت، مفهوم نسبیت اینشتین و... که چندین جلد از آنها از جمله 4 جلد اخیرالذکر و تاریخ فلسفۀ مغرب به فارسی ترجمه شده است. او سه بار ازدواج کرده که دو زن اولی را طلاق داده است. راسل در سال 1931 لقب ارل یافت که یکی از عناوین اشرافی انگلستان است ولی او هیچگاه به این القاب افتخار نکرده است وی به اخذ جایزۀ نوبل نیز موفق گردیده است. راسل که هم اکنون (1963م.) 91 سال از عمرش میگذرد از لحاظ علمی و اجتماعی و تربیتی از درخشانترین چهره های عالم بشریت است و در انگلستان رهبری جمعیت معروف مخالفان جنگ اتمی را دارد. نامه های تاریخی وی به رهبران شرق و غرب در بحران کوبادر سال 1962 معروف است. (از مقدمۀ جهانی که من میشناسم و تاریخ فلسفۀ مغرب). وی در 1970 میلادی درگذشت
لغت نامه دهخدا
آسان، چپی سوی چپ، گوشت فروش شتر کش -1 طرف چپ، قمار باز، قسمت کننده جزور قمار
فرهنگ لغت هوشیار
سیاست، فسق (سنگلاخ) : برنددست بدست اهل عشرتم همه روز چوقحبه ای که بزورش برندشب به یساق. (ملافوقی)، ترتیب وساختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باسل
تصویر باسل
شجاع، مرد، دلیر، دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
خوی و عادت و خلق پدر گرفتن فرانسوی شرابه (جواهرات سلطنتی ایران) : منگوله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاسل
تصویر عاسل
گزک انگبین چین انگبین گیرنده، نیزه لرزان، نیکمرد ستوده کردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسل
تصویر کاسل
سست و کاهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واسل
تصویر واسل
راغب و تقرب جوینده بسوی خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاسه
تصویر یاسه
رسم و قاعده، حکم و قانون و سیاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاسم
تصویر یاسم
پارسی تازی گشته یاسم از گیاهان یاسمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یسال
تصویر یسال
یسل: ترکی پره سپاه رده (صف)
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی: آسا دات (قانون) ظیین، سزا، کیفر دادن قاعده، قانون، سیاست، سزا قصاص. یابه یا سار سانیدن، کیفر دادن مجازات کردن کشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاسج
تصویر یاسج
تیر پیکان دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاسج
تصویر یاسج
((س))
یاسچ، یاسیج، تیر پیکان دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاسر
تصویر یاسر
((س ِ))
طرف چپ، قمارباز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاسم
تصویر یاسم
((س یا سَ))
یاسمن، گلی است خوشبو به رنگ زرد، سفید یا کبود، یاسمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاسه
تصویر یاسه
((س))
فرمان و حکم پادشاهی، قانون و مجازات مغولی، یاسا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واسل
تصویر واسل
((س))
توسل جوینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاسل
تصویر کاسل
((س))
سست و کاهل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاسا
تصویر یاسا
فرمان و حکم پادشاهی، قانون و مجازات مغولی، یاسه
فرهنگ فارسی معین
گاوی به رنگ سیاه با خط سفیدی از کوهان و ستون فقرات تا دم
فرهنگ گویش مازندرانی