جدول جو
جدول جو

معنی یاسم

یاسم
یاس، درختچه ای زینتی با گل های زرد، سفید یا بنفش، سمن، سجلاط، یاسمین، یاسمن
تصویری از یاسم
تصویر یاسم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با یاسم

یاسم

یاسم
یاسمن. (برهان). یاسمین. (دهار). واحد یاسمون و یاسمین است. (منتهی الارب). یاسمون و یاسمین. (مهذب الاسماء). جوهری گوید: بعض اعراب گویند شممت الیاسمین و هذا یاسمون (به فتح نون) یعنی آن را بمنزلۀ جمع میشمارند مانند نصیبین. در اللسان آمده است: آنکه یاسمون َ گوید مفرد آن را یاسم میداند و گویا در تقدیر یاسمه باشد بنابر اینکه ریحانه و زهره را مؤنث آرند پس آن را بر دو طریق (واو و نون و یاء و نون) جمع بندند و آنکه گوید یاسمین ُ آن را مفرد انگاشته و اعراب را به نون دهد. و باز صاحب اللسان گوید: یاسم در شعر آمده است. و صاحب تاج العروس آرد: یاسِم مفرد یاسمون است مانند صاحب یا عالم و بجز عالمون جمع عالم نظیری ندارد و جوهری گفته است بعض اعراب گویند ’شممت الیاسمین و هذا یاسمون’ و آن را بمنزلۀ جمع آرند همچنانکه در نصیبین آوردیم و در شعر هم استعمال شده است. ابوالنجم گوید:
من یاسم بیض و ورد احمرا
یخرج من اکمامه معصفرا.
و ابن بری گوید یاسم جمع یاسمه است و ازینرو ’بیض’ آورده است یا فارسی معرّب است و در این صورت بمنزلۀ جمع نباشد
لغت نامه دهخدا

قاسم

قاسم
بخش کننده، مقسم، نام پسر پیامبر (ص)، به صورت پسوند و پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدیدمی سازد مانند محمد قاسم، قاسمعلی
قاسم
فرهنگ نامهای ایرانی