هر چیزی را گویند که ضایع شده باشد و به کار نیاید. (برهان). که به هیچ کار نیاید. (ناظم الاطباء). ضایع. تباه: کار مدد و کار کیا نابنوا شد زین نیز بتر باشدشان نابنوائی. منوچهری. ، نابه نوا. نه به نوا. بی نوا. بینوا: زر بکف آرم برای دعوت تازان زآنکه در ایام عید نابنوایم. سوزنی
هر چیزی را گویند که ضایع شده باشد و به کار نیاید. (برهان). که به هیچ کار نیاید. (ناظم الاطباء). ضایع. تباه: کار مدد و کار کیا نابنوا شد زین نیز بتر باشدشان نابنوائی. منوچهری. ، نابه نوا. نه به نوا. بی نوا. بینوا: زر بکف آرم برای دعوت تازان زآنکه در ایام عید نابنوایم. سوزنی
به معنی خلخال، دختر کالب بن یفنه که پسر عمویش وی را از عثنئیل تزویج نمود، چه کالب با خود شرط کرده بود که هر کس ’دبیر’را به قتل برساند دختر خود را بدو تزویج نماید، پس عثنئیل وی را زده عکسه را به حبالۀ نکاح خود درآوردو پدرش چشمه های فوقانی و تحتانی را با املاک حوالی آنها علاوه بر مهر به وی داد. (از قاموس کتاب مقدس)
به معنی خلخال، دختر کالب بن یفنه که پسر عمویش وی را از عثنئیل تزویج نمود، چه کالب با خود شرط کرده بود که هر کس ’دبیر’را به قتل برساند دختر خود را بدو تزویج نماید، پس عثنئیل وی را زده عکسه را به حبالۀ نکاح خود درآوردو پدرش چشمه های فوقانی و تحتانی را با املاک حوالی آنها علاوه بر مهر به وی داد. (از قاموس کتاب مقدس)
شخص تنها و مجرد و بی زن و بچه، - یکه و یالقوز، تنها و منزوی، ، آنکه تنهایی دوست دارد، آنکه از مردم گریزد، مردم گریز، (یادداشت مؤلف)، بی قید، بی بند و بار
شخص تنها و مجرد و بی زن و بچه، - یکه و یالقوز، تنها و منزوی، ، آنکه تنهایی دوست دارد، آنکه از مردم گریزد، مردم گریز، (یادداشت مؤلف)، بی قید، بی بند و بار
پیداکننده. واجد. که یابد. ج، یابندگان. مرخم یابنده، ’یاب’ است که در ترکیب باکلمات دیگر بکار رود. رجوع به یاب شود: به هر زیر برگی شتابنده ای است به هر منزلی راه یابنده ای است. نظامی. یابندۀ فتح کان جزع دید بخشود و گناهشان ببخشید. نظامی. چنین زد مثل شاه گویندگان که جویندگانند یابندگان. نظامی. سایۀ حق بر سر بنده بود عاقبت جوینده یابنده بود. مولوی. جست او را تا ز جان بنده بود لاجرم جوینده یابنده بود. مولوی. - امثال: جوینده یابنده است
پیداکننده. واجد. که یابد. ج، یابندگان. مرخم یابنده، ’یاب’ است که در ترکیب باکلمات دیگر بکار رود. رجوع به یاب شود: به هر زیر برگی شتابنده ای است به هر منزلی راه یابنده ای است. نظامی. یابندۀ فتح کان جزع دید بخشود و گناهشان ببخشید. نظامی. چنین زد مثل شاه گویندگان که جویندگانند یابندگان. نظامی. سایۀ حق بر سر بنده بود عاقبت جوینده یابنده بود. مولوی. جست او را تا ز جان بنده بود لاجرم جوینده یابنده بود. مولوی. - امثال: جوینده یابنده است
تلفظ دیگری از پاتموس، جزیره ای است در بحر ابیض (مدیترانه) که محیط آن 26 هزارگز است، در نزدیکی مرکز این جزیره کوهی است که گویند یوحنای حواری در آنجا زندانی بوده و کتاب مکاشفات را که از ملحقات انجیل است در آنجا نوشته است، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1199 شود باطنوس. ولایتی است از روم در قضای عنتاب واقع در 98 هزارگزی جنوب غربی بایزید و در 21 هزارگزی از شمال غربی ساحل دریاچۀ وان. رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1199 شود
تلفظ دیگری از پاتموس، جزیره ای است در بحر ابیض (مدیترانه) که محیط آن 26 هزارگز است، در نزدیکی مرکز این جزیره کوهی است که گویند یوحنای حواری در آنجا زندانی بوده و کتاب مکاشفات را که از ملحقات انجیل است در آنجا نوشته است، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1199 شود باطنوس. ولایتی است از روم در قضای عنتاب واقع در 98 هزارگزی جنوب غربی بایزید و در 21 هزارگزی از شمال غربی ساحل دریاچۀ وان. رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1199 شود
گیاهی ازتیره اسفناجیان که علفی است و در اکثر نقاط آسیا و آفریقا و جنوب اروپا میرویدازاین گیاه ماده قرمز رنگی بدست می آورندکه جهت سرخ رنگ کردن شرابهای کم رنگ از آن استفاده میشود جربوز اربوز بلیطس اشکنی جرموز کستج چوتلایی بسندی فانتهاری منج سفیدمرز بقله یمانیه بقله عربیه کشنج کشنه
گیاهی ازتیره اسفناجیان که علفی است و در اکثر نقاط آسیا و آفریقا و جنوب اروپا میرویدازاین گیاه ماده قرمز رنگی بدست می آورندکه جهت سرخ رنگ کردن شرابهای کم رنگ از آن استفاده میشود جربوز اربوز بلیطس اشکنی جرموز کستج چوتلایی بسندی فانتهاری منج سفیدمرز بقله یمانیه بقله عربیه کشنج کشنه
ترکی بی یال بی زن، بی بند و بار، یکه تنها آدم تنهاومجرد وبی زن وبچه: یکه و یالقوز و بی هیچ احساس مسئولیت عمر سی و پنجساله اش راطی کرده بود، بی قید بی بندوبار
ترکی بی یال بی زن، بی بند و بار، یکه تنها آدم تنهاومجرد وبی زن وبچه: یکه و یالقوز و بی هیچ احساس مسئولیت عمر سی و پنجساله اش راطی کرده بود، بی قید بی بندوبار