جدول جو
جدول جو

معنی یابنوز - جستجوی لغت در جدول جو

یابنوز
(بُ)
آبنوس. (از دزی ج 2 ص 848)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یارنوش
تصویر یارنوش
(دخترانه)
یاری که چون عسل شیرین و دلنشین است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یارناز
تصویر یارناز
(دخترانه)
یار زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یالغوز
تصویر یالغوز
مرد تنها و مجرد، بی بند و بار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یابنده
تصویر یابنده
پیدا کننده، یابنده، آشکار کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یابو
تصویر یابو
اسبی که از نژاد اصیل نباشد، اسب باری، اسب بارکش، کنایه از بی ادب، بی شعور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابنوا
تصویر نابنوا
ضایع و تباه شده، بینوا
فرهنگ فارسی عمید
به معنی دشمنی، چاهی است در وادی جرار که شبانان اسحاق حفر نمودند. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جربوز. بقلۀ یمانیه. ضدح. (یادداشت مؤلف). رجوع به ترکیب بقله الیمانیه در ذیل مادۀ بقله شود
لغت نامه دهخدا
ماه قیصری، اول آن مطابق است با اول کانون دوم و سیزدهم ژانویۀفرانسوی و بیست ونهم دی ماه جلالی، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بِ نَ)
هر چیزی را گویند که ضایع شده باشد و به کار نیاید. (برهان). که به هیچ کار نیاید. (ناظم الاطباء). ضایع. تباه:
کار مدد و کار کیا نابنوا شد
زین نیز بتر باشدشان نابنوائی.
منوچهری.
، نابه نوا. نه به نوا. بی نوا. بینوا:
زر بکف آرم برای دعوت تازان
زآنکه در ایام عید نابنوایم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
به معنی خلخال، دختر کالب بن یفنه که پسر عمویش وی را از عثنئیل تزویج نمود، چه کالب با خود شرط کرده بود که هر کس ’دبیر’را به قتل برساند دختر خود را بدو تزویج نماید، پس عثنئیل وی را زده عکسه را به حبالۀ نکاح خود درآوردو پدرش چشمه های فوقانی و تحتانی را با املاک حوالی آنها علاوه بر مهر به وی داد. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
درخت کوکنار. (آنندراج از تاج و مؤید الفضلاء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام قریه ای از صعید نزدیک قفط دارای بستانها و نخلستانها و چرخشت و پادنگها شکر را
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دیر ابنون و یا دیرابون، دیریست در جزیره و نزدیک آن بنائی است بزرگ ودر آن قبریست کلان و گویند قبر نوح علیه السلام است
لغت نامه دهخدا
یالقوز، رجوع به یالقوز شود
لغت نامه دهخدا
شخص تنها و مجرد و بی زن و بچه،
- یکه و یالقوز، تنها و منزوی،
، آنکه تنهایی دوست دارد، آنکه از مردم گریزد، مردم گریز، (یادداشت مؤلف)، بی قید، بی بند و بار
لغت نامه دهخدا
یاربور، فودنج، رجوع به فودنج شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 29500 گزی شمال باختری قره آغاج، دارای 336 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
پیداکننده. واجد. که یابد. ج، یابندگان. مرخم یابنده، ’یاب’ است که در ترکیب باکلمات دیگر بکار رود. رجوع به یاب شود:
به هر زیر برگی شتابنده ای است
به هر منزلی راه یابنده ای است.
نظامی.
یابندۀ فتح کان جزع دید
بخشود و گناهشان ببخشید.
نظامی.
چنین زد مثل شاه گویندگان
که جویندگانند یابندگان.
نظامی.
سایۀ حق بر سر بنده بود
عاقبت جوینده یابنده بود.
مولوی.
جست او را تا ز جان بنده بود
لاجرم جوینده یابنده بود.
مولوی.
- امثال:
جوینده یابنده است
لغت نامه دهخدا
تلفظ دیگری از پاتموس، جزیره ای است در بحر ابیض (مدیترانه) که محیط آن 26 هزارگز است، در نزدیکی مرکز این جزیره کوهی است که گویند یوحنای حواری در آنجا زندانی بوده و کتاب مکاشفات را که از ملحقات انجیل است در آنجا نوشته است، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1199 شود
باطنوس. ولایتی است از روم در قضای عنتاب واقع در 98 هزارگزی جنوب غربی بایزید و در 21 هزارگزی از شمال غربی ساحل دریاچۀ وان. رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1199 شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ لابن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
گیاهی ازتیره اسفناجیان که علفی است و در اکثر نقاط آسیا و آفریقا و جنوب اروپا میرویدازاین گیاه ماده قرمز رنگی بدست می آورندکه جهت سرخ رنگ کردن شرابهای کم رنگ از آن استفاده میشود جربوز اربوز بلیطس اشکنی جرموز کستج چوتلایی بسندی فانتهاری منج سفیدمرز بقله یمانیه بقله عربیه کشنج کشنه
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی بی یال بی زن، بی بند و بار، یکه تنها آدم تنهاومجرد وبی زن وبچه: یکه و یالقوز و بی هیچ احساس مسئولیت عمر سی و پنجساله اش راطی کرده بود، بی قید بی بندوبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یالقوز
تصویر یالقوز
شخص تنها و مجرد و بی زن و بچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یابنده
تصویر یابنده
پیدا کننده، واجد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابنوا
تصویر نابنوا
ضایع شده، بینوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابنوس
تصویر قابنوس
یونانی تازی گشته شاهتره از گیاهان شاهتره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیانوز
تصویر سیانوز
فرانسوی سربپوستی از بیماری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یابو
تصویر یابو
نوعی از اسب بارکش که کوچک میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یالقوز
تصویر یالقوز
شخص مجرد، بی زن و فرزند، بی قید و بند، کسی که مشکل و دردسر ندارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یابنده
تصویر یابنده
((بَ د))
دریابنده، درک کننده، پیدا کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نابنوا
تصویر نابنوا
((بِ نَ))
آن چه که ضایع شده و به کار نیاید، تباه، بی نوا، تهیدست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یابو
تصویر یابو
اسب باری، اسب بارکش، نادان، نفهم
یابو برداشتن کسی: کنایه از مالی یا امتیازی به دست آوردن و خود را بزرگ پنداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یابنده
تصویر یابنده
کاشف
فرهنگ واژه فارسی سره