جدول جو
جدول جو

معنی یابو

یابو
اسبی که از نژاد اصیل نباشد، اسب باری، اسب بارکش، کنایه از بی ادب، بی شعور
تصویری از یابو
تصویر یابو
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با یابو

یابو

یابو
اسب باری، اسب بارکش، نادان، نفهم
یابو برداشتن کسی: کنایه از مالی یا امتیازی به دست آوردن و خود را بزرگ پنداشتن
یابو
فرهنگ فارسی معین

یابو

یابو
نوعی از اسب بارکش که کوچک میباشد، (آنندراج)، اسب کوچک واسب باری، (ناظم الاطباء)، اسب از نژاد پست، اسب پالانی، اسب کم بها، اسب لکنتی و زوار دررفته:
هست با بنده مرده یابوئی
عنکبوتی تنیده بر موئی،
حکیم کاظماتونی (از آنندراج)،
هر چهار نفر سرداران بختیاری را به یابوها نشانیده از زیر شکم اسب پایهای آنها را زنجیر و پیش انداخته بسمت دهنۀ در بند ایلغارکنان رفتند، (مجمل التواریخ گلستانه)،
- امثال:
کار کردن خر، خوردن یابو، (امثال و حکم ج 3 ص 1179)،
مثل یابو است، بی ادب و کودن است،
یابو برداشتن کسی را، خود را قوی تر از آنچه هست پنداشتن، (امثال و حکم ج 4 ص 2023)،
یابو گفتن به اسب شاه، توهینی اندک به کسی کردن،
یابوی اخته و مرد کوسه سالشان پیدا نباشد، (امثال و حکم ج 4 ص 2024)،
یابوی پیش آهنگ آخرش توبره کش می شود، (امثال و حکم ج 4 ص 2044)
لغت نامه دهخدا

بابو

بابو
پدربابا، بزرگ قلندران و درویشان. بمعنی بابا که در اوایل اسما برای شفقت یا مجرد تلقیب افزایند و گویند (بابا فلان) : (و بدانک پدر شیخ ما ابو سعید ابوالخیر گفتندی) (اسرارالتوحید)
فرهنگ لغت هوشیار

تابو

تابو
زبان پولینزی ابر ماس آنچه اشویی است و بر ماسیدن (لمس کردن) آن روا نیست طبق آیین پولینزیان شخص یا چیزی را که دارای سجیه مقدس و از تماس با دیگران ممنوع باشد تابو گویند. نیز اهالی جزایر واقع در اقیانوس کبیر (تابو) را به معبودی خیالی و موهوم و بتعبیر اصح بمقدسات و اشیا محبوب خویش اطلاق نمایند. همینکه این نام بچیزی ذی روح یا بی روح اطلاق شد همه افراد بتعظیم و احترام بلکه به پرستش و ستایش او مجبور و مجذوب میشوند و هر که در این باره سهل انگاری کند منفور و مظهر تحقیر همگانی گردد
فرهنگ لغت هوشیار

بابو

بابو
پِدَر، مردی که فرزند داشته باشد، سرپرست و بزرگتر خانواده، آتا، اَبا، اَبی، اَب، والِد، اَتا، بابا
درویش، قلندر
بزرگ درویشان و قلندران
بابو
فرهنگ فارسی عمید