شخص تنها و مجرد و بی زن و بچه، - یکه و یالقوز، تنها و منزوی، ، آنکه تنهایی دوست دارد، آنکه از مردم گریزد، مردم گریز، (یادداشت مؤلف)، بی قید، بی بند و بار
ترکی بی یال بی زن، بی بند و بار، یکه تنها آدم تنهاومجرد وبی زن وبچه: یکه و یالقوز و بی هیچ احساس مسئولیت عمر سی و پنجساله اش راطی کرده بود، بی قید بی بندوبار
مرکب از یاز مخفف یازنده + ’ی’ علامت حاصل مصدر، امامستقلاً به کار نرود بلکه غالباً بصورت ترکیب استعمال می شود چنانکه در دست یازی و شمشیریازی و جز آنها، - دست یازی، دست درازی، درازدستی کردن: جهان را چنین دست یازی بسی است ز هر رنگ نیرنگ سازی بسی است، فردوسی، دلم غارتیدی ز بس ترکتازی ز پایم فکندی ز بس دستیازی، خاقانی، به تاج کیان دستیازی کنی، نظامی، - شمشیریازی، شمشیرکشی: گر او قصد شمشیریازی کند زبانم به شمشیربازی کند، نظامی، اوبهی کلمه یازی را به معنی قُلاج آورده و در بعض لغت نامه های خطی ذیل یازی صورتهای فلاح و فلاج نیز آمده و بهمین سبب شعوری هم یازی را به معنی برزگر آورده ولی در کتب لغت دیگری که در دسترس ما بود دلیلی به دست نیامد که یازی به معنی قلاج است یا فلاح (برزگر)، فقط در کشف اللغات قلاج را به معنی جهیدن و یا جست برجست رفتن آورده که ظاهراً با معانی یازیدن که یکی از آنها جنبش و حرکت است اندک تناسبی دارد