جدول جو
جدول جو

معنی یابنده

یابنده
پیدا کننده، یابنده، آشکار کننده
تصویری از یابنده
تصویر یابنده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با یابنده

یابنده

یابنده
پیداکننده. واجد. که یابد. ج، یابندگان. مرخم یابنده، ’یاب’ است که در ترکیب باکلمات دیگر بکار رود. رجوع به یاب شود:
به هر زیر برگی شتابنده ای است
به هر منزلی راه یابنده ای است.
نظامی.
یابندۀ فتح کان جزع دید
بخشود و گناهشان ببخشید.
نظامی.
چنین زد مثل شاه گویندگان
که جویندگانند یابندگان.
نظامی.
سایۀ حق بر سر بنده بود
عاقبت جوینده یابنده بود.
مولوی.
جست او را تا ز جان بنده بود
لاجرم جوینده یابنده بود.
مولوی.
- امثال:
جوینده یابنده است
لغت نامه دهخدا