پیداکننده. واجد. که یابد. ج، یابندگان. مرخم یابنده، ’یاب’ است که در ترکیب باکلمات دیگر بکار رود. رجوع به یاب شود: به هر زیر برگی شتابنده ای است به هر منزلی راه یابنده ای است. نظامی. یابندۀ فتح کان جزع دید بخشود و گناهشان ببخشید. نظامی. چنین زد مثل شاه گویندگان که جویندگانند یابندگان. نظامی. سایۀ حق بر سر بنده بود عاقبت جوینده یابنده بود. مولوی. جست او را تا ز جان بنده بود لاجرم جوینده یابنده بود. مولوی. - امثال: جوینده یابنده است