- یاب
- ضایع، نابود، بیهوده، هرزه، یاوه، به کارنیامدنی،
برای مثال جز به مدح او سخن گفتن همه باد است و دم / جز به مهر او هنر جستن همه یاوه ست و یاب (سوزنی - لغتنامه - یاب) ، دنیا خود جست و نجستی تو دین / چیست به دست تو به جز باد و یاب(ناصرخسرو - ۱۴۱)
روی، سیما، صورت
پسوند متصل به واژه به معنای یابنده مثلاً کامیاب، شرفیاب
پسوند متصل به واژه به معنای یافته شده مثلاً کم یاب، نایاب
معنی یاب - جستجوی لغت در جدول جو
- یاب
- نابود و هرزه وبی معنی، فانی و بیفایده پیدا کننده، یابنده
- یاب
- نابود، ضایع، بیهوده
- یاب
- در ترکیب، به صورت مزید مؤخر به معنی یابنده آید، دیریاب، فلزیاب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ده یا آب و زمینی که پادشاه برای مدد معاش به کسی واگذار کند
نوعی از اسب بارکش که کوچک میباشد
یابیدن، یافتن، دریافت و ادراک
خشک، خشکی کننده
اسب باری، اسب بارکش، نادان، نفهم
یابو برداشتن کسی: کنایه از مالی یا امتیازی به دست آوردن و خود را بزرگ پنداشتن
یابو برداشتن کسی: کنایه از مالی یا امتیازی به دست آوردن و خود را بزرگ پنداشتن
خشک، سفت و سخت
یافتگی، یافته شدن
اسبی که از نژاد اصیل نباشد، اسب باری، اسب بارکش، کنایه از بی ادب، بی شعور
نبود
جامه ها
جمع جیب، گریبان ها بریک ها جمع جیب
بازگشت
ته دریا، قعرآب، نهایت هرچیز، تاب وطاقت
خرما غوره
آمیختن، آمیخته، آب آمیخته
بسیار عیب کننده، بسیار عیب گو
بازگشتن، برگشتن، بازآمدن، بازگشت
غایب شدن، ناپدید شدن، دور شدن از نظر
ثوب ها، جامه ها، لباسها، جمع واژۀ ثوب
آمیختن، آمیخته کردن، مخلوط ساختن، آمیختگی
بوی خوش، نیک پاکیزه
آک نهنده سینه ها، دل ها، جمع عیبه، کیسه های چرمین جامه دان ها
غایب شدن، ناپدید شدن
ترسان، بد دل، ترس انگیز
ته آب، بخش کم عمق آب، گرداب، راه و پله ای که از آن بتوان به ته چاه یا قنات رفت، گذرگاه، مقاومت و ایستادگی، کنایه از موقعیتی که خطر تقریباً رفع شده باشد، گدار، پایاب
غایب شدن، ناپدید شدن