جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با عیاب

عیاب

عیاب
آک نهنده سینه ها، دل ها، جمع عیبه، کیسه های چرمین جامه دان ها
عیاب
فرهنگ لغت هوشیار

عیاب

عیاب
جَمعِ واژۀ عَیبه، (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (دهار)، رجوع به عیبه شود، کنایه از سینه و دلها است، (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : کادت عیاب الود تصفر، نزدیک شد سینه ها از دوستی و مودت تهی گردد، (از اقرب الموارد)، کمان نداف، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، مِندَف، (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

عیاب

عیاب
مرد بسیار عیب کننده مردم را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عیابه. عیوب. ذموم
لغت نامه دهخدا