جدول جو
جدول جو

معنی گیاهدان - جستجوی لغت در جدول جو

گیاهدان
دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس، واقع در 20هزارگزی باختر قشم، سر راه مالرو باسعید به قشم، محلی جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 100 تن است، آب آن از چاه و باران تأمین میگردد، محصول آن غلات و خرما و شغل اهالی صید ماهی و زراعت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گیاهناک
تصویر گیاهناک
جایی که گیاه بسیار روییده باشد، زمین پرگیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاودان
تصویر گاودان
جای نگهداری گاو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راهدان
تصویر راهدان
کسی که راهی را بلد است، دانندۀ راه، آشنا به راه، راهبر، راهنما، برای مثال هم او راهدان هم فرس راهوار / زهی شاه مرکب زهی شهسوار (نظامی۵ - ۷۵۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاهدان
تصویر کاهدان
انباری برای نگه داشتن کاه یا خوراک چهارپایان، جای ریختن کاه، انبار کاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیادار
تصویر گیادار
جایی که گیاه دارد، مرغزار، علفزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلابدان
تصویر گلابدان
جای گلاب، گلاب پاش، برای مثال مهر از سر نامه برگرفتم / گفتی که سر گلابدان است (سعدی۲ - ۳۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
گیاه دار و دارای گیاه سبز، (ناظم الاطباء) : اعشاب، گیاه ناک گردیدن جایی یعنی با سبزه و طراوت شدن، (از منتهی الارب) (صراح اللغه)، اصبحت الارض حیره، سبز و گیاهناک شد زمین، ابشّت الارض، گیاهناک شد زمین، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی از دهستان کرارج بخش حومه شهرستان اصفهان، واقع در 7 هزارگزی جنوب خاوری اصفهان و یک هزارگزی راه کرارج ببراگون، دارای 22 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان جی بخش حومه شهرستان اصفهان واقع در 7 هزارگزی خاور اصفهان و یک هزارگزی شوسۀ سابق یزد به اصفهان و 650 تن سکنه دارد، آب آن از زاینده رود و راه آنجا ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز، واقع در 8هزارگزی شوسۀ بستان آباد - تبریز با 503 تن سکنه، آب آن از رودخانه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ خوا / خا)
دارندۀ گیاه، رجوع به گیادار شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
جایی که گیاه روید. کشتزار. علفزار. مرغزار. مشعب. (محمود بن عمر). رجوع به گیاستان شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 14هزارگزی جنوب مهاباد و 2500 گزی خاور شوسۀ مهاباد به سردشت، محلی کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 97 تن است، آب آن از رود خانه مهاباد تأمین میشود، محصول آن غلات، توتون و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
مخفف گیاهستان، جایی که گیاه باشد، محلی که در آن گیاه روید، علفزار و کشتزارو چمنزار، زمینی گیاستان، یعنی گیاهستان و سرسبز
لغت نامه دهخدا
(گُ)
ظرف گلاب. (ناظم الاطباء). آوندی که در آن گلاب ریزند:
نوز گل اندر گلابدان نرسیده
قطره بر آن چیست چون گلاب مصعّد.
منوچهری.
یکی بر جای ساغر دف گرفته
یکی گلابدان بر کف گرفته.
نظامی.
مهر از سر نامه برگرفتم
گویی که سر گلابدان است.
سعدی.
کسی که بوسه گرفتش به وقت خنده زدن
به بر گرفتن مهر گلابدان ماند.
سعدی.
رجوع به گلاب پاش شود، آبی که به ماه خرداد به کشت دهند و گویند نمو دانه و حب بدین آب بود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت، واقع در 36هزارگزی جنوب خاور کهنوج و 4هزارگزی شمال راه مالرو رمشک به کهنوج، محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 20 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است یک فرسنگ و نیمی شرق شهر داراب، (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
دوات، مرکبدان، ظرفی که در آن مرکب تحریر ریزند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گیاستان
تصویر گیاستان
علف زار مرغزار مرتع
فرهنگ لغت هوشیار
ترکیبی است از پیرامیدن و نوالژین که اثر ضد درد و ضد تب قوی دارد و در درمان زکام سرما خوردگی سیایتک روماتیسم لومبا گوومیگرن استعمال میشود این دارو را در تجارت بصورت قرصهای 50 سانتیگرمی میفروشند و مقدار معمولی استعمال آن 2- 1 گرم است
فرهنگ لغت هوشیار
ظرفی که در آن گلاب ریزند گلاب پاش: نور گل اندر گلابدان نرسیده قطره بر آن چیست چون گلاب مصعد. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیاهناک
تصویر گیاهناک
دارای گیاه صاحب نبات: فرش بالفتح... جای گیاه ناک
فرهنگ لغت هوشیار
آنجا که گیاه دارد، علفزار مرغزار: گل و نیشکر بی کران انگبین گیادار و از میوه ها همچنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوهدان
تصویر گوهدان
آبریز مستراح مبال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاودان
تصویر گاودان
زاغه زاغد آغل گاو
فرهنگ لغت هوشیار
دارنده تخت سلطنتی مالک تاج و تخت: نشسته بیک تخت زر بر دو شاه یکی گاهدار و یکی زیر گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیاهکار
تصویر گیاهکار
آنکه گیاه کارد زارع برزگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیاهستان
تصویر گیاهستان
علف زار مرغزار مرتع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیاه دار
تصویر گیاه دار
دارنده گیاه صاحب نبات، مرغزار علف زار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهدان
تصویر راهدان
راهنما راهبر هادی دلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاهدان
تصویر کاهدان
آنجائی که کاه را انبار کنند
فرهنگ لغت هوشیار
((گُ))
ظرفی مانند تنگ کوچک دسته دار باگردن باریک و بلند و معمولاً دارای لوله که در آن گلاب می ریزند، گلاب پاش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاهدان
تصویر کاهدان
انبار کاه، محل ریختن کاه
فرهنگ فارسی معین
گلاب پاش
فرهنگ واژه مترادف متضاد