جدول جو
جدول جو

معنی گیادار

گیادار
جایی که گیاه دارد، مرغزار، علفزار
تصویری از گیادار
تصویر گیادار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گیادار

گیادار

گیادار
آنجا که گیاه دارد، علفزار مرغزار: گل و نیشکر بی کران انگبین گیادار و از میوه ها همچنین
فرهنگ لغت هوشیار

گیادار

گیادار
مخفف گیاه دار، آنجای که گیا دارد، دارای گیاه، مرغزار، علفزار، باغ و بوستان:
بدو در گیادار وی گونه گون
گل و میوه از صدهزاران فزون،
اسدی،
گل و نیشکر بی کران انگبین
گیادار و از میوه ها همچنین،
اسدی
لغت نامه دهخدا

گیازار

گیازار
علف زار مرغزار مرتع: هاجر و اسمعیل را دیدند زنی و کودکی طفل تنها بی مردی و انیسی و آبی روا دیدند و گیاه زاری
فرهنگ لغت هوشیار

گیردار

گیردار
در تداول عامه، دارندۀ گیر، گیردارنده، دارندۀ مانع و سد راه، (از یادداشت به خط مؤلف)،
مخفف گیر و دار است، اخذ و ضبط، شور و غوغای مبارزان، رزم و کارزار، (از ناظم الاطباء)، رجوع به گیر و دار شود
لغت نامه دهخدا

گیازار

گیازار
مخفف گیاه زار، محل روییدن گیاه و علف، علفزار، چمن زار، مرغزار، کشتزار، (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 310) (آنندراج) :
اگر برروید از گورم گیازار
گیازارم بود از تو دلازار،
(ویس و رامین)،
دراج کند گرد گیازار تکاپوی
از غالیه عجمی بزده بر سر هر موی،
منوچهری،
رجوع به گیاه زار شود
لغت نامه دهخدا