جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کاهدان

کاهدان

کاهدان
انباری برای نگه داشتن کاه یا خوراک چهارپایان، جای ریختن کاه، انبار کاه
کاهدان
فرهنگ فارسی عمید

کاهدان

کاهدان
آن جای که کاه انبارند، کهدان، کاه انبار، (از یادداشتهای مؤلف) :
خری در کاهدان افتاده ناگاه
نگویم وای بر خر وای بر کاه،
نظامی،
با فلان کس در فلان کاهدان فساد کردی و چون اثر آن در تو ظاهر شد ... از خود دفع کردی، (انیس الطالبین)،
- امثال:
دزد نادان به کاهدان می زند، کسی که راه و رسم کاری را بلد نیست آن را بد انجام می دهد،
کاه از تو نیست کاهدان از توست،
رجوع به کاه انبار شود
لغت نامه دهخدا

کاردان

کاردان
باتجربه، کارآزموده، دارای مدرک فوق دیپلم، خدمتگزار
کاردان
فرهنگ فارسی عمید

راهدان

راهدان
کسی که راهی را بلد است، دانندۀ راه، آشنا به راه، راهبر، راهنما، برای مِثال هم او راهدان هم فرس راهوار / زهی شاه مرکب زهی شهسوار (نظامی۵ - ۷۵۰)
راهدان
فرهنگ فارسی عمید

کاردان

کاردان
شناسنده، داننده کار، هوشمند، عاقل، دانا، زیرک، قابل، هنرمند
کاردان
فرهنگ لغت هوشیار