جدول جو
جدول جو

معنی گلابدان

گلابدان
جای گلاب، گلاب پاش، برای مثال مهر از سر نامه برگرفتم / گفتی که سر گلابدان است (سعدی۲ - ۳۴۸)
تصویری از گلابدان
تصویر گلابدان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گلابدان

گلابدان

گلابدان
ظرفی که در آن گلاب ریزند گلاب پاش: نور گل اندر گلابدان نرسیده قطره بر آن چیست چون گلاب مصعد. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار

گلابدان

گلابدان
ظرفی مانند تُنگ کوچک دسته دار باگردن باریک و بلند و معمولاً دارای لوله که در آن گلاب می ریزند، گلاب پاش
فرهنگ فارسی معین

گلابدان

گلابدان
ظرف گلاب. (ناظم الاطباء). آوندی که در آن گلاب ریزند:
نوز گل اندر گلابدان نرسیده
قطره بر آن چیست چون گلاب مصعّد.
منوچهری.
یکی بر جای ساغر دف گرفته
یکی گلابدان بر کف گرفته.
نظامی.
مهر از سر نامه برگرفتم
گویی که سر گلابدان است.
سعدی.
کسی که بوسه گرفتش به وقت خنده زدن
به بر گرفتن مهر گلابدان ماند.
سعدی.
رجوع به گلاب پاش شود، آبی که به ماه خرداد به کشت دهند و گویند نمو دانه و حب بدین آب بود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

گلابتون

گلابتون
رشته های نازک طلا و نقره که همراه تارهای ابریشم در زری بافی به کار می رود
گلابتون
فرهنگ نامهای ایرانی

گلباران

گلباران
عمل ریختن و افشاندن گل بر سر کسی یا چیزی
گلباران کردن: گل افشاندن بر سر کسی یا چیزی، گل ریختن، گل پاشیدن
گلباران
فرهنگ فارسی عمید

گلابتون

گلابتون
طلایی باشد که از حدیده کشیده بهیات ریسمانهای باریک ساخته باشند رشته باریک زر و سیم، نخهای ابریشمی زرین و سیمین
فرهنگ لغت هوشیار

گلابتون

گلابتون
گل های برجسته که با رشته های طلا یا نقره روی پارچه می دوزند
گلابتون
فرهنگ فارسی معین