جدول جو
جدول جو

معنی گیاغ - جستجوی لغت در جدول جو

گیاغ
گیاه، هر رستنی که از زمین بروید، گیا، گیه، علف، نبات، نبت، کلأ
تصویری از گیاغ
تصویر گیاغ
فرهنگ فارسی عمید
گیاغ
بمعنی گیاه است که علف باشد، (از فرهنگ رشیدی) (برهان قاطع) (فرهنگ نظام) (آنندراج) :
عجب نیست از سوز من گر به باغ
بتوفد درخت و بسوزدگیاغ،
بهرامی (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
گیاغ
گیاه نبات: عجب نیست از سوز من گر بباغ بتوفد درخت و بسوزد گیاغ. (بهرامی)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاغ
گیاه، نبات
تصویری از گیاغ
تصویر گیاغ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گیا
تصویر گیا
گیاه، هر رستنی که از زمین بروید، گیه، گیاغ، علف، نبات، نبت، کلأ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیاه
تصویر گیاه
هر رستنی که از زمین بروید، گیا، گیه، گیاغ، علف، نبات، نبت، کلأ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایاغ
تصویر ایاغ
پیاله ای که در آن شراب بخورند، جام، ساغر، ساتگین، برای مثال یکی چو باده پرستان صراحی اندر دست / یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ (حافظ - ۱۰۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیاغ
تصویر صیاغ
کسی که با دروغ سخن را آرایش دهد، دروغ پرداز، زرگر، ریخته گر
فرهنگ فارسی عمید
(صَیْ یا)
زرگر. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (مهذب الاسماء) ، دروغگو. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
شهری است در هند که در ناحیۀ بهار و اوریسا در کنار رود فالگور یکی از شعب گنگ قرار دارد و سکنۀ آن 88000 تن است. صنایع ابریشم بافی آن معروف است. گیا یکی از شهرهای مقدس هندیها است. که سابقۀ تاریخی دارد و در این شهر ساکیامونی در قرن ششم میلادی عقاید خود را بیان کرده است. معبدی که ساکیامونی درآن موعظه میکرده هم اکنون زیارتگاه مردم هند است
لغت نامه دهخدا
مخفف گیاه است که علف باشد، (برهان قاطع) (فرهنگ نظام) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (فرهنگ شعوری ج 2 ص 308)، علف ستوران، (صحاح الفرس)، علف هرزه و خودرو، سبزه، نبات، رستنی، بررسته، گیاغ، عشب:
نهان شاه در خانه آسیا
نشست از بر خشک لختی گیا،
فردوسی،
که دانست هرگز که سروبلند
به باغ از گیا یافت خواهد گزند،
فردوسی،
خورش گور و پوشش هم از چرم گور
گیا خورد گاهی و گاه آب شور،
فردوسی،
باد را کیمیای سوده که داد
که از او زرّ ساو گشت گیا،
فرخی،
زین هردو زمین هرچه گیا روید تاحشر
بیخش همه روین بود و شاخ طبرخون،
عنصری (از لغت فرس)،
آنجا که حسام تو نماید روی
از خون عدو شود گیا روین،
عسجدی (از لغت فرس)،
زمینی ز راغن بسختی چو سنگ
نه آرامگاه و نه آب و گیا،
بهرامی (از لغت فرس)،
گیا هرچند خود روید به بستان
دهندش آب در سایۀگلستان،
(ویس و رامین)،
بدین کوه تنها نشستت چراست
چه چیزست خوردت چو پوشش گیاست،
اسدی،
چو دیدی که گیتی ندارد بها
از او بس بود خورد و پوشش گیا،
اسدی،
همه خاک او نرم چون توتیا
برو مردمی رسته همچون گیا،
اسدی،
و جانور هست که مرا او را خود شیر نیست البته همان ساعت که بزاید گیا خورد، (جامع الحکمتین ص 204)،
گاو را گرچه گیا نیست چو لوزینۀ تر
به گوارد به همه حال ز لوزینه گیاش،
ناصرخسرو،
بن این جهان بی گمان چون گیاست
جز این مردمان را که دانی خطاست،
ناصرخسرو،
گیا سوی هشیار پیغمبر است
که با خالق و خلق پاک آشنا است،
ناصرخسرو،
گردون چو مرغزار و مه نو بر او چو داس
گفتی و آفتاب همی بدرود گیا،
امیرمعزی (از صحاح الفرس)،
بر مهان نشوم ور شوم چو خاک مهین
غم کیا نخورم ور خورم به کوه گیا،
خاقانی،
یا کلاهی کز گیا بافد شبان
بر سر تاج کیان خواهم فشاند،
خاقانی،
زهی صدری که خصمت را گیا نفرین همی خواند
نگر تا آنکه جان دارد چه نفرین بر زبان راند،
خاقانی،
کسی کو نهد دل به مشتی گیا
نگردد به گرد تو چون آسیا،
نظامی،
گیا را زیر نعل آهسته میسفت
در آن آهستگی آهسته میگفت،
نظامی،
بیخ تخم گیا طلب میکرد
اندک اندک به جای نان میخورد،
نظامی،
من تشنه جان سپردم آنگه چه سود دارد
آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را،
سعدی،
رجوع به گیاه شود،
ترکیب ها:
- اجل گیا، اشترگیا، بیدگیا، ترش گیا، خرس گیا، زرگیا، زهرگیا، شترگیا، شیرگیا، گندگیا، گورگیا، مردم گیا، مهرگیاه، موی گیا، نوش گیا، مارگیا، رجوع به ذیل هریک از این ترکیبات شود،
، محوطۀ ده، (برهان قاطع)، بسیاری از نامهای دیه های گیلان و مازندران به ’گیا’ ختم شود بنام مؤسس و بانی آن دیه، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
به معنی گیاه و گیا:
گیایش همه بود تریاک زهر
به که سنگش از کهربا داشت بهر،
اسدی،
رجوع به گیا و گیاه شود
لغت نامه دهخدا
بزدلی و خوف، (آنندراج)، تکاهل و تکاسل و آهستگی، (از آنندراج) (فرهنگ شعوری ج 2 ص 310) تنبلی، دیر جنبیدن:
خماردار همه سال با گیار بود
بسا سرا که جدا کرد از او زمانه گیار،
دقیقی (از شعوری)،
- باگیار، بزدل و ترسو،
-، تنبل و کاهل، کسل:
خماردار همه سال باگیار بود
بسا سرا که جدا کرد از او زمانه گیار،
دقیقی،
رجوع به کیار شود،
- بی گیار، تیز و چالاک و خوش، (آنندراج) :
بدو گفت بهرام شو بی گیار
بیاور که سرگین کشد بر کنار،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
دهی است از بلوک خورکام دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت، واقع در 34هزارگزی خاور رودبار و 22هزارگزی رستم آباد، محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 550 تن است، آب آن از چشمه و رود خانه محلی تأمین میشود، محصول آن، غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان شال و جوراب بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
عناصر اربعه باشد، (فرهنگ شعوری ج 2 ص 312) :
باد باقی به دولت و عمرش
تا موالید و این گیان برجاست،
ابوالمعالی (از فرهنگ شعوری)،
مخصوص به این فرهنگ است، ظاهراً مصحف کیانا باشد، رجوع به کیانا شود
لغت نامه دهخدا
یا سرآب گیان، رودی است در دهستان سفلای نهاوند، (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
قصبۀ مرکز دهستان پایین شهرستان نهاوند، واقع در 12هزارگزی باختر شهر نهاوند و 8هزارگزی جنوب رود خانه گاماسیاب، محلی جلگه و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 2600 تن است، آب آن از رود سراب مهم تأمین میشود، و محصول عمده آن غلات، توتون، حبوب و انگور و شغل اهالی زراعت و گله داری است، دبستان دارد و در تپه مجاور این ده آثار تاریخی قبل از میلادبه دست آمده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
گیا. گیاغ. (از برهان) (انجمن آرای ناصری). حشیش و نبات. (فرهنگ شعوری ج 2 ص 314). رستنی کوچک از علف و بوته در مقابل درخت. (فرهنگ نظام). علف سبز و سبزه و نبات و علف خشک. (ناظم الاطباء). رستنی. روییدنی. نامی. نامیه:
سپاهی بیامد به درگاه شاه
که چندان نبد بر زمین بر گیاه.
فردوسی.
چو کاسموی گیاهان او برهنه ز برگ
چو شاخ رنگ درختان او تهی از بار.
فرخی.
آب حیوان از دو چشمش بدوید و بچکید
تا برست از دل و از دیدۀ معشوق گیاه.
منوچهری.
باد سخت گیاه ضعیف را بیفکند. (کلیله و دمنه).
بر خود آن را که پادشاهی نیست
بر گیاهیش پادشامشمار.
سنایی.
دید امروز که در جنب تو هستند همه
رنگ حلوای سر کوی و گیاه لب بام.
انوری.
مرثیت های او مگر دل خاک
بر زبان گیاه میگوید.
خاقانی.
فتنه شدن بر گیاه خشک نه مردی است
خاصه به وقتی که تازه گل به برآید.
خاقانی.
پشّه آمد از حدیقه وز گیاه
وز سلیمان نبی شد دادخواه.
مولوی.
تا بریزد بر گیاه رسته ای
تا بشوید روی هر ناشسته ای.
مولوی.
سرب یا سرب، گیاه. سدیر، گیاه. تنقل، گیاه خشک. دمدم، گیاه خشک. دندم، گیاه کهنۀ سیاه. ضعه. گیاه شور. عشب. گیاه تر. عم، حشیش [گیاه خشک. عیشومه، گیاه خشک. غفر، گیاه ریزه. ودیس، گیاه خشک. وراق، گیاه. هشیم، هر گیاه خشک. یعموم، گیاه دراز. (منتهی الارب).
- مهرگیاه. رجوع به ذیل همین ترکیب شود
لغت نامه دهخدا
(صُیْ یا)
جمع واژۀ صائغ. (اقرب الموارد). رجوع به صائغ شود
لغت نامه دهخدا
ارزانی، فراخی، (منتهی الارب)، ارزانی، فراخی، بسیاری مأکولات، (ناظم الاطباء)،
سیل، بدل اسم است روغ را، (ناظم الاطباء)، سیلان، اسم است روغ را، (منتهی الارب)، خاک، و گویند خاک کوبیده و نرم، (از اقرب الموارد)، رجوع به روغ شود
لغت نامه دهخدا
روغن، (غیاث) (آنندراج)، اسم ترکی دهن است، (تحفه) (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کاسه و پیالۀ شرابخوری. (برهان) (هفت قلزم) (غیاث). پیالۀ شرابخوری و با لفظ ریختن و کشیدن و زدن و بر لب نهادن و بر کف داشتن مستعمل است. (آنندراج). پیاله و کاسه ای که با آن شراب بخورند. (ناظم الاطباء) :
چنان روشن از می بلورین ایاغ
کزو کوردیدی بشب چون چراغ.
(گرشاسب نامه چ یغمایی ص 346).
می زردبد در بلورین ایاغ
چو در آب پاک از نمایش چراغ.
اسدی.
یکی چو باده پرستان صراحی اندر دست
یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ.
حافظ.
نگر بی پرده روی گل برافکن برقع ساقی
ایاغ لاله بین برکف صلا زن باده خواران را.
یغمای جندقی.
، به انگشت اشاره نمودن از پیش. (آنندراج) (منتهی الارب). مقابل ایماء که اشاره کردن از پس است تا پس ماند. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ناگوار شدن شیر بچه را، مأخوذ از وبا. (از منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به ائباء شود
لغت نامه دهخدا
خیمه چادر. توضیح فرهنگها این کلمه را در کاف تازی (کیان) آورده اند و بیت ذیل را از ابوشکور بشاهد آن نقل کرده اند: همه باز بسته بدین ریسمان (آسمان. دهخدا) که بر پرده (برده. دهخدا) بینی بسان کیان. چنانکه کلمه پهلوی نشان میدهد صحیح با گاف پارسی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیاه
تصویر گیاه
نبات، رستنی کوچک از علف و بوته در مقابل درخت، علف سبز، سبزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیای
تصویر گیای
گیاه: گیایش همه بود تریاک زهر بکه سنگش ار کهربا داشت بهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاغ
تصویر ایاغ
ترکی ساغر جام پیلیا پا رجل، کاسه پیاله شرابخواری جام ساغر
فرهنگ لغت هوشیار
نام عام آن دسته از موجودات زنده که ظاهرا حرکتی ندارند و در یک جا ثابت هستند و مواد معدنی را مستقمیا از محیط اطراف خود (خاک یا آب) جذب میکنند و بوسیله عمل کربن گیری که بوسیله ذرات کلروفیل در برابر خورشید انجام میشود مواد آلی قابل استفاده ای برای تغذیه سلولهای خود بوجود میاورند. باید دانست که در بین گیاهان فقط قارچها هستند که چون فاقد کلروفیل میباشند قادر بجذب کربن در برابر نور خورشید نیستند بدین جهت یا غالبا بر روی بقایای آلی سایر موجودات زنده میزیند و یا طفیلی موجودات زنده میشوند. در صورت اول آنها را گندروی و در حالت دوم انگل (طفیلی) نامند رستنی نبات گیا جمع گیاهان گیاهها. یا گیاه تر انجبین. (تر انگبین) خارشتر. یا گیاه ترکی. وج. یا گیاه تورنسل. گیاهی است از تیره فرفیون که از عصارء آن تورنسل معمولی را که یک معرف شیمیایی است استخراج میکنند غبیرا نیل. توضیح تورنسل یا آفتاب گردان یک معرف شیمیایی است که محلولش در حالت خنثی بنفش رنگ است و در برابر باز ها آبی رنگ و در برابر اسید ها قرمز رنگ میشود. این ماده از گیاهان مختلف دیگر از جمله نوعی لیخن (گلسنگ) بنام روسلا تنکتوریا و گل آفتاب پرست نیز بدست میاید. یا گیاه حساس. درختچه ایست از تیره پروانه واران و از دسته گل ابریشمها که در موقع لمس برگهایش روی یکدیگر میخوابند. گلهای این گیاه کوچک و گل آذینش سنبله و یا کلاپرک است. میوه اش بشکل غلاف (شبیه باقلا) میباشد. در حدود 300 گونه از این گیاه شناخته شده که متعلق بنواحی گرم کره زمین هستند حساسه مختشیه مستحیه. یا گیاه عقرب. گل آفتاب پرست. توضیح از این گیاه تورنسل که یک معرف شیمیایی است نیز بدست میاورند. یا گیاه مریم. علف مریم. یا گیاهان. ( جمع گیاه) رستنیها نباتات گیاه. یا از آهن گیاه روییدن، عملی غیر ممکن اتفاق افتادن: نادر افتد اهل این ماخولیا منتظر که روید از آهن گیا. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیاغ
تصویر صیاغ
دروغ پرداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیاه
تصویر گیاه
هر رستنی که از زمین بروید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیاغ
تصویر کیاغ
گیاه، علف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایاغ
تصویر ایاغ
هم پیاله، ساغر، پیاله شرابخوری، دوست و رفیق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گیا
تصویر گیا
مخفف گیاه
فرهنگ فارسی معین
رستنی، سبزه، علف، نامی، نبات، بوته
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن گیاه تازه به خواب، دلیل بر دین است و روزی فراخ. اگر بیند در میان گیاه زار مقیم شد، دلیل است در راه دین ثابت بود. اگر بیند بر تن او گیاه رسته بود، دلیل که نعمت بر وی زیاده شود. اگر بیند گیاه از صحرا به خانه برد، دلیل که از سفر مال حاصل نماید. اگر بیند گیاه از خانه بیرون ریخت، دلیل است مال خود به کار خیر صرف نماید. اگر بیند گیاه می خورد، دلیل که بیمار شود. محمد بن سیرین
۱ـ دیدن گیاهان در خواب، نشانه آن است که در آینده نگرانیهایی به سراغ شما می آید.
۲ـ دیدن گیاهان سمی در خواب، علامت آن است که باید بیشتر مراقب دشمنان خود باشید.
۳ـ دیدن گیاهان دارویی در خواب، نشانه آن است که دوستانی صمیمی در کنار شما خواهند بود و از زندگی و کار خود راضی خواهید بود .
دیدن گیاه درخواب، بر پنج وجه است. اول: دین. دوم: مال. سوم: فرزند. چهارم: ولایت و فرمانروایی. پنجم: نیکوئی حال (خوبی وضع و حال).
فرهنگ جامع تعبیر خواب
پستان حیوانات اهلی، مانند پستان گاو، اسب و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی