- گوییدن
- گفتن، حرف زدن، سخن راندن، ادا کردن سخن
معنی گوییدن - جستجوی لغت در جدول جو
- گوییدن
- (گویید گوید خواهد گویید بگوی گوینده گویا گویان گوییده گویش) گفتن سخن گفتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترجمه کردن
طی کردن
بو کردن
سر زدن از زمین، سبز شدن
رفتن (نه بشتاب و نه نرم) : (بدو گفت شبگیر از ایدر بپوی بدین مرزبانان لشکر بگوی) (شا. بخ 2329: 8)
پاک کردن چیزی به وسیله آب: غسل. یا شستمش و گذاشتمش کنار. جواب دندان شکن با او دادم
گریستن، گریه کردن، اشک ریختن
شستن، چیزی را با آب پاکیزه ساختن، پارچه یا ظرف یا چیز دیگر را در آب مالیدن که پاک شود، شوییدن
مویه کردن، گریه و زاری کردن، نوحه و شیون کردن، برای مثال بدرید جامه به تن زال زر / بمویید و بنشست بر خاک بر (فردوسی۲ - ۲۸۷)
بوی چیزی را به قوۀ بویایی دریافتن، بو کردن، بو کشیدن
گریستن اشک ریختن: و بر مظلومی ها ببل و درد دل او میگریند
بادی با صدا از راه دبر خارج کردن تیز دادن ضرطه دادن گوز دادن
در هم ریختن (موی سر اسباب خانه) آشفته شدن آشفتن
گوش دادن شنیدن، مراقب بودن مواظب بودن گوش داشتن: بگوشید چون من بجنبم ز جای شما بر فرازید سنج و درای. عاشقان را نبود صبر و دل و دانش و هوش مده ای شیخ مرا پند و بزن بانگ و خروش. که نگیرم من شوریده نصیحت در گوش من اگر نیکم و گربد تو برو خود را گوش هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت. (جمال لنبانی معاصر حافظ در تخمیس غزل خواجه روزگار نو ج 3 شماره 1 ص 44- 4 3 مینوی) مصراع آخر از حافظ است. در دیوان حافظ چاپ قزوینی و غالب نسخ مصراع اول حافظ چنین است: من اگر نیکم و گربد (اگر بد) تو برو خود را باش
عوعو کردن سگ
گریه و زاری کردن، نوحه کردن شیون کردن
نالیدن، نوا و نوحه کردن
گریه و زاری کردن
گوش دادن، گوش کردن
سبز شدن و برآمدن گیاه از زمین، رستن، نمو کردن، رشد کردن بعضی از اجزای بدن مثلاً روییدن مو، کنایه از بیرون آمدن چیزی از چیز دیگر مثلاً از گردنش سری دیگر رویید، کنایه از به وجود آمدن، ایجاد شدن، رویاندن، پروردن
دویدن، با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، پو گرفتن، تکیدن، تاختن، چرویدن
به هر سو رفتن و جستجو کردن،برای مثال به گرد او نرسد پای جهد من هیهات / ولیک تا رمقی در تن است می پویم (سعدی۲ - ۵۲۶)
به هر سو رفتن و جستجو کردن،
Scent, Smell, Sniff
Sprout
нюхать , пахнуть
прорастать
riechen, schnuppern
sprießen
нюхати , пахнути
проростати