- گویا
- مثل اینکه
معنی گویا - جستجوی لغت در جدول جو
- گویا
- گوینده، سخنگو، واضح، رسا، مثل اینکه، گویی
برای مثال گویا طلوع می کند از مغرب آفتاب / کآشوب در تمامی ذرات عالم است (محتشم - ۵۳۳)
- گویا
- گوینده، ناطق، دارای قوه نطق
- گویا
- گوینده، سخن گو
- گویا
- واژه ای که برای ظن و احتمال به کار رود. مثل، گویا او ایرانی است
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گوینده، در حالت گفتن
گوینده: گویان ز پی تو ما دل و دل جویان ز تو نزد ما زر و زر. (عمادی گنج سخن)، در حال گفتن: متلهف بود و پویان و مترصد و جویان و بر حسب واقعه گویان
نگاهبان گاو پرورنده گاو محافظ گاو گاویار: پس بگاوبان گفت که این فرزند (فریدون) را بتو خواهم سپرد
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
روینده، رؤیا، مجموعه ای از تصاویر افکار و احساسات که در حالت خواب بطور غیرارادی از ذهن می گذرد، آنچه واقعیت ندارد و فقط در عالم خیال می یابد
معطر
مقوله
لهجه
نقاله
فعال
دارای بو، خوشبو معطر
آنچه در خواب بینند، تیناب خومر
جوییدن، جویان جستجو کننده، جوینده
رونده، دونده
جامسه ژاژاک لوبیای چینی از گیاهان پشمه لوبیا (گویش گیلکی)
دارای بوی خوش، خوش بو
آنچه شخص در خواب می بیند، حلم، بوشاسب، بشاسب، بوشپاس، گوشاسب،
آنچه واقعیت ندارد
رؤیای صادق (صادقه): حقایقی که در خواب دیده می شود
آنچه واقعیت ندارد
رؤیای صادق (صادقه): حقایقی که در خواب دیده می شود
لهجۀ خاصی از یک زبان، گفتن، گفتار، کلام، سخن
گیاهی با برگ های درشت، گل های سفید یا بنفش و ساقه های پوشیده از تارهای سفید که بلندیش تا یک متر می رسد، دانه های این گیاه که به درشتی لوبیا، به رنگ زرد، سرخ یا سفید که در غلافی شبیه غلاف لوبیا جا دارد و دارای مواد غذایی بسیار مفید است، سوژا، نخود چینی، خلر چینی
آلتی چوبین یا فلزی بشکل مثل قائم الزاویه دارای یک زاویه 90 درجه و دو زاویه 45 درجه (معمولا) در دو گوشه مجاور و آن برای ترسیم زاویه و خط عمودی بکار رود. برای ترسیم خطوط متوازی از دو گونیا استفاده میشود. بنایان و نجاران نیز از گونیا های بخصوص استفاده میکنند: کو نوح که ساز هاش بخشم یا مسطر و گونیاش بخشم. (تحفه العراقین)، ریسمانی که استاد بنا بوسیله آن رنگ عمارت را میریزد، قطعه آهن صاف بشکل یا که برای محکم کردن بند و بست چوب بکار رود، آلتی برای اندازه گرفتن قطر اشیا استوانه یی، شاغول
مثلث شکلی قائم الزاویه چوبین یا فلزی که معماران و نجاران بدان قائمه بودن زوایا یا آلات و چهارچوب در را معلوم کنند و از آن برای خط کشیدن خطی عمود بر خط دیگر و یا خطی موازی با خط دیگر نیز استفاده نمایند
گونه، آداب تشبیه
قید شک و تردید و ظن گویی پنداری: به پیش رفعت تو چرخ گوییا پست است بجای دانش تو عقل گوییا شیداست. (انوری)
قید شک و تردید و ظن گویی پنداری: به پیش رفعت تو چرخ گوییا پست است بجای دانش تو عقل گوییا شیداست. (انوری)
مدور، مانند گوی، گرد، کروی گویا، مثل اینکه
گفتن
گوی کوچک گویچه: بر جیب و کله نهند پس تر آن قوقه لعل و گویک زر. (تحفه العراقین)، تکمه گوی گریبان، گویی که بر سر فرج باشد: سیلی خورد از گویک زهدانی خاتون هر نطفه افسرده که جست از کمر تو. (سنائی)، زهدان رحم، سرگین چهار پایان که جعل آن را میگرداند