صفت فاعلی از گفتن، گوینده، در حال گفتن: برفتند گویان به ایوان شاه یکی گفت خورشید گم کرد راه، فردوسی، پس ایستاد در کشاکش امر و نهی استرجاع کنان یعنی گویان، که انا ﷲ و انا الیه راجعون، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310)، همواره بوستان امیدت شکفته باد سعدی دعای خیر تو گویان چو بلبلی، سعدی، متهلف بود و پویان، و مترصد و جویان و برحسب واقعه، گویان، (گلستان)