معنی گویا گویا سخنگو، قایل، ناطق، روشن، شیوا، صریح، واضح، انگار، ظاهراً، گوئیا، گویی، مثل این که، محتملاً، حاکی، مشعرمتضاد: الکن، لال فرهنگ واژه مترادف متضاد