جدول جو
جدول جو

معنی گولان - جستجوی لغت در جدول جو

گولان
(لِ)
دهی است از دهستان انزل بخش حومه شهرستان ارومیه. واقع در 47000گزی شمال باختری ارومیه به سلماس. واقع در دره و هوای آن معتدل است. 267 تن سکنه دارد. آب آنجا از چشمه و قنات و محصول آن غلات و توتون و چغندر و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جوراب بافی است. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
گولان
(گَ / گُو)
نام دوایی است که از بیخ درخت شمشاد سازند. (آنندراج). نوع نر از گیاه اسل. (ناظم الاطباء). شعوری گوید: بر وزن و معنی جولان است که نوع اعلای آن در مکه یافت می شود و آن را به عربی حضیض مکی گویند. (شعوری ج 2 ص 303)
لغت نامه دهخدا
گولان
دهی است از دهستان بافت بخش هوراند شهرستان اهر، واقع در 13500گزی خاوری هوراند و 30500گزی شوسۀ اهر به کلیبر، واقع در کوهستان وهوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 146 تن است، آب آن از رود خانه قره سو و چشمه تأمین میشود، محصولات آنجا غلات و برنج و پنبه و سردرختی است و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان فرش و گلیم بافی است، راه مالرو دارد و محل سکونت ایل حسینکلو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
گولان
جنس نر از گیاه اسل نی بوریا، دارویی که از بیخ درخت شمشاد سازند
تصویری از گولان
تصویر گولان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هولان
تصویر هولان
(پسرانه)
چوگان بازی (نگارش کردی: هان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شولان
تصویر شولان
کمند، طنابی بلند با سری حلقه مانند برای گرفتار کردن انسان یا حیوان، آنچه به وسیلۀ آن کسی را اسیر و گرفتار کنند، دام مثلاً پسرک سرانجام در در کمند او افتاد، زلف، گیسو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سولان
تصویر سولان
دارویی که برای معالجۀ لقوه به کار می رفته
بام خانه، بلندی و ارتفاع، نردبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گولانج
تصویر گولانج
نوعی حلوا، نوعی نان شیرینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جولان
تصویر جولان
اسب تاختن، تاخت و تاز کردن، کنایه از گردیدن، دور زدن، حرکت کردن، کنایه از قدرت نمایی، کنایه از خودنمایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گولخن
تصویر گولخن
آتش خانۀ حمام، گلخن، گولخ، گلخان، تون، توشکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گویان
تصویر گویان
گوینده، در حالت گفتن
فرهنگ فارسی عمید
گولاج، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، حلوائی است که آن را لابرلا میگویند، (فرهنگ اسدی) (برهان قاطع) (آنندراج)، حلوائی باشد که آن را لابرلا گویند و شیرازیان گولاج خوانند، (سروری) :
گولانج و گوشت و گرده و گوزاب و گادنی
گرمابه و گل و گل و گنجینه و گلیم،
لبیبی (از فرهنگ اسدی)،
، نانی است در غایت نزاکت که از سفیدۀ تخم مرغ و نشاسته بپزند و در شربت قند اندازند و خورند، (برهان قاطع) (آنندراج)، نانی درغایت نزاکت که از سفیدۀ تخم مرغ و نشاسته بپزند در شربت انداخته با چمچه بخورند و آن را کلاج و نان کلاج نیز گویند، (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ شعوری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گوپان
تصویر گوپان
آنکه گله گاو و گاومیش را نگهبانی کند و بچرا برد، چوپان شبان
فرهنگ لغت هوشیار
موج بزرگ: محتشم گر بحر غم گولاک خواهد زد چنین سیل اشک ما ز ماهی تابمه خواهد رسید. (محتشم)، طوفان
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گله گاوان را چرا دهد گاوبان: چون که با گاو و خرم صحبت فرمایی گر تو دانی که نه گویان و نه خربانم ک (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشان
تصویر گوشان
افشرده انگور شیره انگور
فرهنگ لغت هوشیار
گلخن: چندانک خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را می دان که دود گولخن هرگز نیاید بر سما. (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
اجسام کروی شکلی بقطر 10 تا 12 میلیمتر که دارای برجستگیهای متعدد است و بر اثر گزش حشره مخصوصی بنام سینیپس کالائه تینکتوریائه بر روی جوانه های درخت بلوط ظاهر میشود و آنها را بنامهای مازو مازوج برارمازو برارمازی قلقات گلوان زشگه کره خرنوک یا سه چک مازورو سکانیز مینامند. این اجسام دارای تانن بسیار هستند و بعنوان قابض قوی در پزشکی بکار میروند و بعلاوه در صنعت جهت تهیه مرکب سیاه و رنگ کردن پارچه ها و نیز در دباغی مورد استفاده قرار میگیرند. اجسام مزبور محل رشد تخمهای حشره مذکور در فوق اند و پس از آنکه تخمها تبدیل به حشره کامل شوند گلگاو را سوراخ میکنند و از آن خارج میشوند
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی حلوا لابرلا کولانج: گولانج و گوشت و گرده و گوزآب و گادنی گرمابه و گل و گل و گنجینه و گلیم، نانی است نازک و لطیف که از سفیده تخم مرغ و نشاسته پزند و در شربت قند اندازند و خورند گلاج
فرهنگ لغت هوشیار
گوینده: گویان ز پی تو ما دل و دل جویان ز تو نزد ما زر و زر. (عمادی گنج سخن)، در حال گفتن: متلهف بود و پویان و مترصد و جویان و بر حسب واقعه گویان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مولان
تصویر مولان
معده موجودات اهریمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوالان
تصویر گوالان
در حال گوالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گالان
تصویر گالان
فرانسوی خوش برخورد زن نواز، مهربان، درست پیمان، دلداده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کولان
تصویر کولان
فرانسوی تازی گشته کبک آمریکایی از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قولان
تصویر قولان
تازی گشته گور خر هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شولان
تصویر شولان
کمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خولان
تصویر خولان
پیل زهره تازی از گیاهان چکیده پیل زهره در چشم کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولان
تصویر اولان
ترکی شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تگوری گردیدن ترکتازی تاخت و تاز گشتن گرد بر آمدن گردیدن دور زدن، تاختن تاخت زدن، تاخت و تاز. خاک، سنگریزه ها که باد از جائی بجائی برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رولان
تصویر رولان
فرانسوی غلتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذولان
تصویر ذولان
شغال، گرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گولانج
تصویر گولانج
قولنج بنگرید به قلنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جولان
تصویر جولان
((جُ))
تاختن، تاخت زدن، تاخت و تاز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سولان
تصویر سولان
((سُ))
شولان، کمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گولانه
تصویر گولانه
ابلهانه
فرهنگ واژه فارسی سره