معنی هولان
- هولان(پسرانه)
- چوگان بازی (نگارش کردی: هان)
واژههای مرتبط با هولان
هوران
- هوران
- آفتاب (نگارش کردی: هران)، مرغزار کوچک در کوهستان (نگارش کردی: ههوران)
هیلان
- هیلان
- آشیانه، مکان آرامش (نگارش کردی: هلان)
هومان
- هومان
- نیک اندیش، نام یکی از سرداران افراسیاب و نیز نام برادر پیران ویسه، از شخصیتهای شاهنامه
هوزان
- هوزان
- یاد گرفتن، نرگس نو شکفته، بسیار دانا، شاعر قصیده سرا، شخصی که از حادثه ای باخبر است (نگارش کردی: هزان، هژان)
ذولان
- ذولان
- شغال، گرگ
رولان
- رولان
- فرانسوی غلتان
جولان
- جولان
- تگوری گردیدن ترکتازی تاخت و تاز گشتن گرد بر آمدن گردیدن دور زدن، تاختن تاخت زدن، تاخت و تاز. خاک، سنگریزه ها که باد از جائی بجائی برد
اولان
- اولان
- ترکی شونده
خولان
- خولان
- پیل زهره تازی از گیاهان چکیده پیل زهره در چشم کشند
