جدول جو
جدول جو

معنی گواچه - جستجوی لغت در جدول جو

گواچه
ریسمانی است که از درختی آویزند و بر آن نشینند و در هوا تاب خورند گواچه تاب گازره باد پیچ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رواچه
تصویر رواچه
نوعی از انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواره
تصویر گواره
گلۀ گاو، گاواره، گوباره، کوپاره
مخفّف واژۀ گاهواره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گواچو
تصویر گواچو
تاب، نوعی وسیلۀ بازی شامل رشته ای محکم و نشیمنگاهی آویزان در وسط آن که کمی بالاتر از سطح زمین قرار دارد و در هوا به جلو و عقب حرکت می دهند، سابود، بازام، بادپیچ، نرموره، پالوازه، آورک، بازپیچ، اورک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوچه
تصویر گاوچه
چاهی فراخ و عمیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواشه
تصویر گواشه
طرز روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواسه
تصویر گواسه
طرز روش. طرز روش
فرهنگ لغت هوشیار
چوبدستی باشد که گاو و خر دیگر ستوران را بدان دانند: دوستان را بیافتی بمراد سر دشمن نکوفتی بگواز. (فرخی)، واحد طول معادل ذراع: در ازای از گواز های ما، هاون چوبین جواز. طعنه سرزنش، مزاح شوخ طبعی: گواژه که خندانمندت کند سرانجام با دوست جنگ افکند. (ابوشکور)
فرهنگ لغت هوشیار
چوبدستی باشد که گاو و خر دیگر ستوران را بدان دانند: دوستان را بیافتی بمراد سر دشمن نکوفتی بگواز. (فرخی)، واحد طول معادل ذراع: در ازای از گواز های ما، هاون چوبین جواز. تخم مرغ نیم پخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواره
تصویر گواره
مخفف گهواره
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمانی است که از درختی آویزند و بر آن نشینند و در هوا تاب خورند گواچه تاب گازره باد پیچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوچاه
تصویر گوچاه
گودالی که چندان عمیق نباشد و ته آن را بتوان دید حفره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گویچه
تصویر گویچه
گوی کوچک گویک، گلبول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوچاه
تصویر گوچاه
((گَ یا گُ))
گودالی که چندان عمیق نباشد و ته آن را بتوان دید، حفره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گواشه
تصویر گواشه
((گُ))
طرز، روش، گواش، گواسه، گواس، کواس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گواسه
تصویر گواسه
((گُ))
طرز، روش، گواش، گواس، گواشه، کواس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گواژه
تصویر گواژه
((گُ ژَ یا ژِ))
طعنه، سرزنش، شوخی، مزاح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوازه
تصویر گوازه
((گُ زَ یا زِ))
تخم مرغ نیم پخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گواره
تصویر گواره
((گَ رَ یا رِ))
مخفف گهواره است، گله گاو، خانه زنبور
فرهنگ فارسی معین
((گُ))
ریسمانی است که از درختی آویزند و بر آن نشینند و در هوا تاب خورند، گواچه، تاب، گازره، بادپیچ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گویچه
تصویر گویچه
گلبول، سلول های تشکیل دهندۀ خون که به دو گونۀ سفید و قرمز تقسیم می شوند، گویچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گواه
تصویر گواه
شاهد، استناد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گواه
تصویر گواه
شاهد، دلیل، برهان، بینه، مهیمن
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلبرگ که سر دسته خاصی بنام تیره گواچها تیره سدابها محسوب میدارند. این گیاه بصورت درختچه است و برگهایش گرد و دوتایی و بویش نامطبوع و میوه اش گلابی شکل است. درختچه مذکور در اکثر صحاری خراسان و کرمان و یزد و دیگر نقاط خشک و استپی ایران میروید قیچ غیچ. یا تیره گواچها. تیره ایست از گیاهان دو لپه یی جدا گلبرگ که گیاه گواچ سردسته آنها است. اکثر گیاهان این تیره مخصوص نواحی گرم هستند مانند گایاک که در نواحی استوایی آمریکا و جزایر آنتیل و فلوریدا میروید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواه
تصویر گواه
((گُ))
شاهد، دلیل، برهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گواه
تصویر گواه
آگاه، شاهد
گواه آوردن: شاهد آوردن، دلیل و حجت آوردن
گواه خواستن: شاهد خواستن
گواه داشتن: شاهد داشتن، دلیل و مدرک داشتن
گواه طلبیدن: شاهد خواستن، گواه خواستن
گواه کردن: شاهد قرار دادن، گواه گردانیدن
گواه گردانیدن: شاهد آوردن، دلیل و حجت آوردن، گواه آوردن
گواه گرفتن: کسی را شاهد قرار دادن
فرهنگ فارسی عمید