- گنجایش
- حجم، ظرفیت
معنی گنجایش - جستجوی لغت در جدول جو
- گنجایش
- ظرفیت، توانایی نگهداری چیزی در خود، توانایی، در ریاضیات حجم
- گنجایش
- وسعت گنجیدن، ظرفیت، وسعت، شایستگی، سود و نفع، گنجایش پذیر
- گنجایش ((گُ یِ))
- ظرفیت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گنجایش: گفت اکنون چون منی ای من درآ نیست گنجایش دو من در یک سرا. (مثنوی)، توانایی گنجیدن: محبت اغیار را در باطن وی گنجایی نمیاید، توانایی قدرت
قابل گنجیدن بودن، وسعت داشتن جا داشتن
کیفیت و وضع گنجایش پذیر
قابل گنجیدن
جذابیت
مجموع
ظرفیت
پایان عاقبت. یا روز انجامش. روز رستاخیز قیامت
گل کاری گل مالی
پایان و عاقبت کاری یا چیزی، آخرت
بدبویی عفونت
جوانمرد و بسیار بخش، سخی، مسرف و مبذر
سرخییی که زنان بر روی مالند غازه
گل کاری، گل مالی
عرضه، بروز
تمایل، ایمان، تمایل، تخصص
انتصاب
افتتاح، ایجاد، فتح
احترام، بزرگ داشت
اثر، نشانه، تاثیر
قصد، آهنگ، تمایل، میل و رغبت
از مردم گنجه مثلاً نظامی گنجوی
نجیبه ها، نجیب ها، جمع واژۀ نجیبه
دعا از روی تضرع و زاری، پرستش، آفرین، ستایش، برای مثال همه نیکویی ها ز گیتی به توست / نیایش ز فرزند گیرم نخست (فردوسی - ۲/۲۱۰)
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
نشان دادن، جلوه، منظره، در تئاتر بازی در تماشاخانه، تئاتر